محدودیتهای فلسفی بهرهگیری از نظریهبازیها در تحلیلهای تعاملی اقتصاد اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
نظريه بازيها به عنوان زبان رياضي تحليل رفتارهاي تعاملي (Interactive) بهتدريج راه خود را در دانش اقتصاد پيدا کرده است. اين نظريه در قامت يکي از آخرين مظاهر سلطهگري روششناختي علم اقتصاد نئوکلاسيک، حمايت طرفدران استفاده از تکنيکهاي رياضي در اقتصاد را به خود جلب کرده است (هيپ و واروفاکيس، 2004، ص4). نظريه بازيها در دهه هفتاد ميلادي به بلوغ نسبي خود دست يافت و در حوزه وسيعي از علوم از اقتصاد و علوم سياسي گرفته تا زيستشناسي تطوري، علوم رايانهاي، مباني رياضيات، آمار، حسابداري، روانشناسي اجتماعي، حقوق و حتي برخي از شاخههاي فلسفه همچون معرفتشناسي و اخلاق کاربرد يافت (راس، 2012). اين نظريه زمينه ايجاد يک انقلاب روششناختي را در دانش اقتصاد ايجاد کرد و به زبان مشترک اقتصاددانان در تحليل رفتارهاي غيرهمکارانه بدل گشت (کرپس«Kreps»، 1990، ص 4 - 5).
نظريه بازيها مسير خود را در مطالعات اقتصاد اسلامي نيز باز کرده است. به طور نمونه، سويلم (2012)، از اين نظريه براي تحليل غرر استفاده ميکند. عبدلي و قوامي (1391)، با بهرهگيري از نظريهبازيها به تجزيه و تحليل بکارگيري عقد مشارکت مدني در بانکداري بدون ربا ميپردازد. خليلي عراقي و همکاران (1392)، با استفاده از ابزار تحليل نظريهبازيها، دلايل باطل بودن معاملات غرري در اسلام را نشان ميدهند. درخشان و واعظ برزاني (1393)، نيز از نظريه بازيها براي تبيين غرر استفاده ميکنند. اين محققان بدون هيچگونه اشارهاي به محدوديتها و اشکالات خاص بهرهگيري از نظريهبازيها در عرصه مطالعات اقتصاد اسلامي به تبيينهاي پيشگفته پرداخته و در بهرهگيري از اين ابزار به ظاهر عقلايي در تحليلهاي اقتصاد اسلامي به هيچ اشکالي اشاره نکردهاند. در اين بين تنها ابوالحسني و حسني مقدم (1389)، به بررسي امکان استفاده از نظريه بازيها در مطالعات اقتصاد اسلامي پرداختهاند. آنها بررسي اصول فون نويمن(Von Neumann) و بحث نفي غرر در اسلام، نتيجه گرفتند که اصول مزبور را با کمي تعديل ميتوان در تحليل غرر در اقتصاد اسلامي بهکار گرفت. به نظر آنها، استفاده از بازيها همراه با فرض «عقلانيت ارزشمدار»، تعارضي با اصول اسلامي ندارد. اين مقاله به بنيانهاي فلسفي اين نظريه اشارهاي ندارد و تنها نگاهي فقهي به امکان استفاده از نظريه بازيها در مطالعات فقه اقتصادي دارد.
در اين مقاله به بررسي امکان استفاده از نظريه بازيها در مطالعات اقتصاد اسلامي ميپردازيم. در اين زمينه اين سوال مطرح است که آيا استفاده از ابزارهاي به ظاهر خنثاي نظريه بازيها در اقتصاد اسلامي با هيچ محدوديتي روبرو نيست؟ شناخت محدوديتهاي نظريه بازيها در مطالعات اقتصادي از اين جهت مهم است که مانع از بکارگيري نادرست آن در اقتصاد اسلامي ميشود. اين بررسي به طور عمده با ارجاع به ديدگاه صاحبنظران برجسته نظريه بازيها صورت ميگيرد. به اين منظور در بخش اول مقاله به بررسي مدلسازي متعارف در نظريهبازيها خواهيم پرداخت. در ادامه با تبيين چهار محدوديت موجود در اينگونه مدلسازيها، به لزوم توجه محققان اقتصاد اسلامي به آن اشاره خواهيم کرد و در نهايت به نتيجهگيري از بحث ميپردازيم.
مدلسازي در نظريهبازيها
در مورد چيستي نظريه بازيها اتفاق نظري در بيان متخصصان اين نظريه وجود ندارد. از اين نظريه با عناويني چون شاخهاي از رياضيات کاربردي، رشته مستقل با محتواي قائم به ذات، رشتهاي فاقد هرگونه محتواي قائم به ذات همانند علم منطق و حساب، نظريهاي با يک روششناسي قابل تعميم به ساير علوم، ابزاري براي مدلسازي و تحليل عاملان عقلايي و يا ابزاري براي تحليل عاملان عقلايي و غيرعقلايي ياد شده است( رک: هندريکس و هانسن 2007). تفاوت در تعريف نظريه بازيها، موجب اختلاف در اهداف و کارکرد اين حوزه مطالعاتي نيز شده است. عدهاي نظريهبازيها را ابزاري براي تأمين سه هدف تبيين، پيشبيني و تجويز ميدانند (ديکسيت«Dixit» و ايکيث«Skeath»، 2004، ص 41). برخي بر دو کارکرد تبيين و پيشبيني تاکيد و تجويز را در زمره کارکرد نظريهبازيها نميدانند (آومن«Aumann»، 2008، ص 553). گروهي نيز ضمن اصالت بخشيدن به تبيين، پيشبيني را نيز کارکردهاي بالقوه نظريه بازيها ميدانند (رابينشتين، 1991). برخي همچون ماسکين (Maskin) برکارکرد اين نظريه در ارائه پيشبيني تأکيد ميکنند (براندنبرگر، 2014، صxi).
رابرت آومن (Robert Aumann)، آريل رابينشتين (Ariel Rubinstein) و کنث بينمور (Kenneth Binmore) از معدود نظريهپردازان برجسته حوزه بازيها هستند که سعي نمودهاند تا به طرح مباحثي فلسفي در باب ماهيتشناسي نظريه بازيها بپردازند. در اين مقاله با تکيه بر ديدگاه نظريهپردازان فلسفه نظريه بازيها به ترسيم نمايي کلي و نسبتاً جامع از مدلسازي در اين نظريه ميپردازيم. اين بررسي نه تنها قادر به توضيح اجمالي دليل اختلاف نظر در مورد کارکرد نظريه بازيها ميباشد؛ بلکه محدوديتهاي آن را نيز آشکار مينمايد.
نظريه بازيها به مانند هر نظريه علمي ديگري، به دنبال تحليل، تفسير و ارائه بازتابي از واقعيت جهان تعاملات استراتژيک اقتصادي و اجتماعي است. نظريهپرداز عرصه بازيها، پس از درک واقعيتي از تعاملات افراد، تفسير خود را با استفاده از زبان نظريه بازيها ارائه ميدهد. بديهي است هر نظريهپردازي نيازمند تحليل و تفسيري ذهني از واقعيت قابل مشاهده است. اما هر فعاليت ذهني در عرصه نظريهپردازي از آن جايي که ذهني است، مشمول قواعد انتزاع است. نظريه بازيها نيز از اين قاعده مستثني نيست و در معرض انتزاع از واقعيت قرار ميگيرد. نظريهپرداز اقتصادي در فرآيند انتزاع واقعيت در يک موقعيت مشخص، آنگونه که اسکالي مِکي (Uskali Mäki (maeki)) بيان مينمايد، به دنبال کنار گذاشتن تأثيرگذاري مجموعهاي از عناصر بر ساير عناصر و جداساختن مؤلفههايي از مؤلفههاي ديگر است (ساگدن، 2000). نظريه بازيها در فرآيند نظريهپردازي و مدلسازي، با سطوح مختلف انتزاع روبرو است. گرونيانوف (Grüne‐Yanoff) و شوينزر(Schweinzer) (2008) به سه مرحله انتزاع و تجريد در مدلسازي در نظريه بازيها اشاره ميکند. مراحل سهگانه انتزاع در شکل شماره يک نشان داده شده است.
شکل 1: چگونگي مدلسازي در نظريه بازيها
منبع: گرونيانوف و شوينزر، 2008، ص 136.
انتزاع مرتبه اول: انتزاع رفتارهاي تعاملي جهان پيراموني با زبان بازيها
نظريهبازيها زباني براي فهم و تفسير رفتارهاي تعاملي است. در نظريه بازيها، سطح اول انتزاع به جهان پيراموني اختصاص دارد که در آن رفتارهاي تعاملي شکل ميگيرد. تعاملات مزبور ميتواند تعاملاتي به ظاهر عيني و قابل مشاهده بوده و يا موقعيتي برساخته، فرضي و ناظر به ذهن نظريهپرداز باشد. اين تعاملات با زبان مختص به نظريه بازيها تفسير شده و مدلي انتزاعي و فرضي از اين واقعيت، به وجود ميآيد. اين مسأله ناظر به استفاده از نظريه بازيها براي ساخت مدل (يعني نگاه به واقع و ساخت مبتني بر واقع مدل) و يا تفسير واقع (يعني نگاه به مدل و تفسير مبتني بر آن از واقع) است. نظريهپرداز براي موفقيت در تبيين، پيشبيني و تجويز، دست به «ساختن مدل» ميزند. در واقع، گويي نظريهپرداز به تعاملات بين افراد مختلف نگاه ميکند، ادراکي از چرايي و چگونگي رفتار آنها يافته، سپس از اين روابط تعاملي، مفهومي استعاري چون «بازي» و تمام متعلّقات و مؤلفههاي آن را انتزاع ميکند.
زبان و تفسير نظريهبازيها از جهان واقع در قالب «داستان» يا «روايت» بازي پديدار ميشود. مراد از واژه «داستان» يک معناي فني در اقتصاد رياضي است. يک داستان به مثابه «مثال بسطيافتهاي از تفکر اقتصادي متضمن رياضيات»، غالباً نسخه ساده شدهاي از شرايط موجود دنياي واقع را براي توصيف رياضياتي آماده ميسازد» (مککلاسکي، 1983). «داستان» مؤلفه هميشگي موجود در تفسير مدلهاي اقتصادي است (گيبارد و واريان، 1978). داستانها در نظريهبازيها نيز چنين کارکردي دارند (رک: مورگان، 2007). «بازي تکرار شونده معماي زنداني»، «بازي هزارپا» و «بازي اتمام حجت» و يا بازيهاي عموميتري چون «بازي علامتدهي» و «بازي غربالگري» از جمله داستانهايي است که نظريهبازيها با اتکاء به آنها به تفسير رفتارهاي تعاملي جهان پيرامون ميپردازد.
داستان بازي با زبان طبيعي و همه فهم ـ و عموماً با اضافاتي که به شيوايي و اهميت داستان کمک کند- روايت ميشود. تمام سعي نظريهپرداز اين است که داستان مورد استفاده در «مدل» به شرايط واقع نزديکتر باشد. از اينرو، انطباق هرچه بيشتر شرايط واقعي با شرايط مدل مورد انتظار است. در شکل کلي، سه نوع مدل براي روايت واقعيت در نظريه بازيها استفاده ميشود که در جدول 1 نمايش داده شده است.
جدول 1: سطوح سهگانه بهرهگيري از مدلهاي نظريه بازيها براي تفسير واقعيت بيروني
نوع مدل دلايل استفاده مصاديق
مدلهاي خاص نظريه بازيها «سادگي و قابليت تطبيقپذيري بيشتر با وقايع»؛ «دلالتهاي تبييني و سياستي ساده و از پيش معرفي شده»؛ «ارجاعي استعاري و ظاهراً علمي به يک گونه تعامل خاص» «معماي زنداني» «بازي هماهنگي»، «بازي تقابل همسران»، «بازي ترسوها» و يا «بازي شير يا خط»، «بازي بينهايت تکرار معماي زنداني»، «بازي هزارپا»، «بازي علامتدهي»، «مزايده مُهر و موم شده با پذيرش دومين قيمت» و «باز و کبوتر»
مدلهاي عمومي نظريه بازيها «ضعف عمومي مدلهاي خاص در تفسير نزديک به واقع»؛
«نياز به تمسک به مدلهاي پيچيدهتر»؛ «بازي ايستا»، «بازي پويا با اطلاعات تمام و کامل»، «بازي پويا با اطلاعات ناتمام يا ناقص»، «بازي همکارانه»، «بازي تکراري»، «چانهزني»، «حراج» و يا «بازي تطوري»
مدلهاي جديد با مؤلفههاي جديد در ساختار بازي «ضعف عمومي مدلهاي خاص و عمومي در تفسير نزديک به واقع»؛ «لزوم ساخت جديدي از مدل نظريه بازيها با وارد ساختن مؤلفههاي بديع در ساختار بازي» تقريباً شبيه ساخت اول بار مدلهاي عمومي مثل «بازي ايستا با مجموع صفر» که اولين بار توسط فوننويمن و مورگنسترن و با درج مؤلفههايي در ساختار عمومي بازي خلق شد.
هرچند داستان مورد استفاده در بازي، در پي تفسير جهان واقع طراحي شده،ولي داستان مزبور بيشتر از آنکه متناسب و متناظر با قواعد حاکم و جاري در جهان واقع باشد، متناظر با «ساختار بازي» و مؤلفههاي لحاظ شده در آن است. براي مثال تنها انگارههايي چون بازيکن، استراتژي، خروجي، پيامد، انتخاب، تعادل، عقلانيت، احتمال، مسئوليت تفسير جهان واقع را به عهده دارند.
برخي از نظريهپردازان عرصه بازيها، انتزاع مرتبه اول را وظيفه اصلي نظريهپردازان بازيها نميدانند. به طور نمونه، رابينشتين معتقد است بعد از اينکه نظريهپردازان علوم اجتماعي به واسطه آشنايي بيشتر خود با پديدههاي حوزه مورد نظر خود، واقعيت را مشاهده کرده و به قاعدهمندسازي آن پرداختند، نوبت به نظريهبازيها ميرسد تا به مثابه يک علم به توصيف آن بپردازد (رابينشتين، 1991). اما افرادي همچون آومن نظريهبازيها را در قامت يک علم [و با زبان خود] ميبينند که ميتواند به فهم جهان واقع بپردازد (آومن، 1985، ص6). از اينرو، وي معتقدست که نظريه بازيها بايد درگير در سطح اول انتزاع نيز بشود.
انتزاع مرتبه دوم: انتزاع از داستان بازي به ساختار بازي
اگر «داستان مدل» مسئوليت تفسير واقع را به عهده داشته باشد و داستان بازي داراي مبنايي همچون «ساختار مدل» باشد، هر آنچه از داستان که با زبان طبيعي و عمومي گفته ميشود را نميتوان به ساختار بازي انتقال داد. مراد از «ساختار بازي»، ساختار به هم پيوستهاي از «انگاره»هاي سازنده يا «مفاهيم نظري» است. در واقع مدلهاي نظريه بازيها، حاصل آفرينش، گزينش و چينش خاص مجموعهاي از اين مفاهيم نظري به مثابه «مؤلفههاي ساختار بازي» در کنار يکديگر هستند. تعداد اين مؤلفهها، عليرغم زياد بودن آنقدر گسترده نيست تا بتواند به هر يک از اجزاء عالم واقع اجازه ورود به داستان بازي را بدهد. بنابراين هر يک از آنها تنها در صورت وجود ما به ازائي در ميان مؤلفههاي ساختار بازي، اجازه ورود به تحليل را خواهند داشت. مؤلفههاي ساختار بازار شامل بازي (معادل هرگونه تعامل)، بازيکن، پيامد، مطلوبيت انتظاري، نتيجه و خروجي بازي، احتمال، انتخاب معطوف به اراده بيشينهکننده مطلوبيت، انتخاب معطوف به گزينش طبيعي، احتمال مبتني بر قاعده بيز (احتمال بيزيني)، دانش مشترک از عقلانيت و تعادل ميشود. هر «داستان» بازي براي تفسير واقع، غالباً داراي ساختارهايي از پيش تعيينشده است که اسکلت و چارچوب روايت داستان را مشخص ميکند. در ساخت يک بازي و بالطبع در تفسير جهان واقع، افزايش مؤلفههاي ساختار بازي، قدرت تفسيرگري نظريه بازيها را تعيين ميکند. اما عدم انعطافپذيري ساختار بازي براي جاي دادن اجزاء مشاهده شده در عالم واقع عموماً دو مشکل «سرهمبندي» و «درونگرايي» را براي مدلسازي نظريه بازيها به وجود ميآورد.
سرهمبندي مدل: يکي از مهمترين آسيبهاي تکيه بر مدلهاي عمومي نظريه بازيها و همچنين تکيه بر مؤلفههاي محدود در ساختار بازي جهت تفسير واقع، حذف بخشي از واقع به نفع نتيجه بازي است. مصداق بارز سرهمبندي را ميتوان در مثال «تناقض فروشگاه زنجيرهاي» رينهارد سلتن (Reinhard Selten) مشاهده کرد. وي براي رسيدن به نتيجه مورد نظر خود، فروض زيادي را مطرح ميکند که عليرغم تسهيل نتيجهگيري، مدل را از واقعيت دور ميسازد. اين طرفند، دستيابي نظريهپرداز به نتيجه مورد نظر را تسهيل ميکند
درونگرايي نظريه پرداز: در هر مدل نظريهبازيها، تمايلات، ارزشها و باورهاي هر مشارکتکنندهاي در «تابع پيامد» وي خلاصه شده و با يک عدد نشان داده ميشود. پيامد مزبور توسط نظريهپرداز تعيين ميشود، بدون اينکه سازوکاري براي کشف پيامد واقعي وجود داشته باشد. تعيين پيامد تنها بر اساس تخمين نظريهپرداز با استفاده از روش درونگرايي تعيين ميشود. نظريهپرداز با تکيه بر تجارب شخصي خويش مولفههاي تابع پيامد را مشخص ميکند. با فرض داشتن راهحل مورد نظر براي حل بازي، انتخاب پيامد مناسب، کار نسبتاً آساني است.
هر چند بسط ساختار بازي، افزايش انگارههاي انسجام يافته آن براي توليد يک داستان مشخص از بازي را مهيا ميکند، اين مؤلفهها، وجود مستقلي ندارند؛ بلکه ساختار بازي و گستره آن تناظر يک به يکي با «نظريه پايه» يا «نظريه صوري» بازيها خواهد داشت. بنابراين اين نظريه پايه است که ساختار بازي و يا مؤلفهها و انگارههاي جديد اين ساختار را براي روايت يک داستان نزديک به واقع آماده ميسازد و بيشتر اهتمام نظريهپردازان برجسته نظريه بازيها چيزي غير از اين نبوده است.
انتزاع مرتبه سوم: انتزاع از ساختار بازي به نظريه پايه بازيها
سطح سوم انتزاع در نظريه بازيها، مبناي تحليل ساختار بازي و پيچيدهترين بخش کار نظري حوزه بازيها است. اين جنبه تحليلي، صوري، رياضي و پايه از نظريه بازيها، قيود و محدوديتها براي لحاظ انگارهها و مؤلفههاي ساختار بازي و در نتيجه داستان بازي را مشخص ميکند. بخش زيادي از تلاشهايي که در اين مرحله صورت ميگيرد، شامل توسعه مفاهيم تعادلي (راهحلهاي مفهومي) [و طبيعتاً توسعه مفاهيم نظري و انگارههاي مورد استفاده جهت پيچيدهسازي مدلها] يا اثبات رياضي وجود آنها با اتکاء به مشخصههاي صورتبندي شده از ساختار بازي و بدون محتواي تجربي است (گرون-يانوف«Grune-Yanoff» و شوينزر«Schweinzer»، 2008، ص135).
اين بخش از نظريه بازيها صرفاً شامل يک سري روابط صورتبندي شدة رياضياتي بر اساس اصول موضوعي است. در اين مرحله، اصول موضوعه بديهي پيشفرض گرفته ميشوند و از آنها با استفاده از روش قياس قضايايي استخراج ميشود. اعتبار اين قضايا مستقل از تجربه و به شکل پيشيني سنجيده ميشود.
بسياري از نظريهپردازان نظريه بازيها، اين بخش را هسته اصلي اين نظريه ميدانند. رينهارد سلتن (Reinhard Selten)، نظريهبازيها را شامل قضايايي براي اثباتکردن و نه براي بازي کردن ميداند (گوئري و هولت، 2001، ص1419). بينمور با تمرکز بر اين بخش، نظريهبازيها را بدون محتوايي قائم به ذات ميداند (بينمور، 2007ب، ص71). بينمور بر خلاف آومن و رابينشتين، با تکيه بر اين بخش، نظريه بازيها را صرفاً يک اينهماني رياضياتي ميداند. وي معتقد است «قضاياي رياضياتي، اينهمانگويي هستند. اين قضايا نميتوانند کاذب باشند؛ چرا که هيچ محتواي قائم به ذاتي ندارند. اين قضايا صرفاً متضمن چگونگي تعريف اين محتوا هستند. گزارههاي اصلي نظريهبازيها دقيقاً چنين ويژگياي دارند (بينمور، 1994، ص 96-95)». هاسمن نيز معتقدست که اين بخش از نظريهبازيها فاقد محتواي تجربي بوده و نميتوان آن را آزمونپذير دانست (هاسمن، 2005، ص212). از اين رو، بسياري از نظريهپردازان نظريه بازيها همچون بينمور با تکيه بر همين نگاه، نظريهبازيها را شاخهاي از رياضيات کاربردي به شمار ميآورند.
در اين مرحله، تفسير جهان واقع به داستان بازي وابسته است. تفسير داستان بازي نيز به ساختار آن و همچنين تفسير ساختار بازي به نظريه پايه بازيها وابسته است. از اينرو، تناظر قابل ملاحظهاي بين صدق صوري و تفسير صورتگرفته از واقع وجود دارد. از آنجا، که در اين مرحله همواره يک راه حل جهانشمول وجود ندارد، در صورت عدم وجود راه حل مناسب، مجموعهاي از مفاهيم حلّي مختلفي پيشنهاد ميشود تا داستان و روايت متناسب با ساختار بازي اتخاذ شود (گرون-يانوف و شوينزر، 2008، ص144). بنابراين، نتايج مدل بازي، بيشتر از آنکه نمايانگر جهان واقع باشد، حاکي از نظريات پايه بازي است.
بيشتر کتب درسي حوزه نظريه بازيها به دنبال آموزش اين بخش از نظريهبازيها هستند. در اين آثار از «مثالهاي دمدستي» جهت جلوبردن نظريه بازيهاي صوري استفاده ميشود (فادنبرگ«Fudenberg» و تيرول«Tirole»، 1991، صxxi). اين داستانها و روايتهاي ساده، مسئول پرکردن محتواي ساختار نظريهبازيهاي مورد مطالعه هستند.
ملاحظات فلسفي در زمينه بهرهگيري از نظريهبازيها در اقتصاد اسلامي
براي استفاده از زبان نظريه بازيها جهت رسيدن به درکي از جهان واقع، همواره يک مسير رفت و برگشتي بين «نظريه پايه»، «ساختار نظريهبازيها»، «داستان نظريهبازيها» و «جهان واقع پيراموني» وجود دارد. نظريه پايه بازيها، «قيود مدل» را براي ساختار يک بازي مشخص ميکند. ساختار هر مدل بازي با توجه به «قابليت صورتبندي رياضياتي» و «قابليت انتزاع به نظريه پايه بازيها»، جواز بسط داستان بازي را خواهد داد. از سوي ديگر، «جهان واقع» بايد در قالب داستاني متناسب با «ساختار بازي و مؤلفههاي تعريف شده آن» روايت شود. به عبارت ديگر، نميتوان گستردهتر از وسعت نظريه پايه به دنبال درک جهان واقع بود. به بيان ديگر، مدل نظريه بازيها با توجه به داستان و ساختار آن با توجه به نظريه پايه و نه تناظر يک به يک شرايط مورد مطالعه، ساخته ميشود. از اين رو «قيود مدل»، «قابليت صورتبندي رياضياتي»، «روايت متناسب با ساختار از شرايط واقع» و «انتزاع اين شرايط به ساختار محدود شدة نظريهبازيها»، همانگونه که در شکل زير نشان داده شده، چرخهاي از محدوديتهاي تبيين مبتني بر مدلسازيهاي نظريهبازيها را مشخص ميکند.
شکل 3: چرخه نظريهپردازي و مدلسازي در نظريه بازيها
حال نوبت به اين ميرسد تا به چهار مورد از محدوديتهاي بهرهگيري از نظريهبازيها در گستره اقتصاد اسلامي اشاره کنيم. در اين بخش مجال آن نيست که به تعريف اقتصاد اسلامي، فلسفه اقتصاد اسلامي و تطبيق يک به يک مؤلفههاي مورد نظر خود از اقتصاد اسلامي با مباحث برآمده از نظريهبازيها بپردازيم. اما اشاره اجمالي به جايگاه اين ملاحظات در فلسفه اقتصاد اسلامي موجب ميشود تا محققان اقتصاد اسلامي با التفات به ملاحظات مبناشناختي آن، به ملاحظات فلسفي استفاده از اين نظريه و يا جايگزيني آن با ابزار تحليلي ديگر توجه داشته باشند.
الف) معيار اعتبار يک نظريه؛ فهم سازگار و کارآمدي يا صدق مبتني بر انطباق
به اعتقاد آومن، جهان واقعي پيرامون ما پر از آشفتگي، پيچيدگي و بينظمي است. در واقع اين جهان، بدون [روابط ذهن] مشاهدهگر در يک آشفتگي کامل بسر ميبرد (وندام«Van Damme»، 1998، ص 182). از اين رو، اين ذهن متأثر از ايدهها و انگارههاي ماست که به عنوان ذهن يک مشاهدهگر به ايجاد ارتباط بين امور هستي ميپردازد. مشاهدهگر، نظريهپرداز يا هر دانشمندي که دغدغه شناخت دارد، به واقعيت پيراموني خود نظر ميکند و به زعم خود، ارتباطاتي را کشف ميکند. اما آنچه در ذهن وي از قاعدهمندي جهان پيرامون شکل ميگيرد، لزوماً چيزي نيست که انتظار داريم واقعاً در بيرون وجود داشته باشد. اين امر ممکن است تنها تفسيري از آن باشد. نميتوان گفت که «نيروي جاذبه»، «انرژي»، «مطلوبيت»، «انسان اقتصادي»، «پيامد» و «استراتژي» واقعاً در خارج وجود داشته باشند. اين موارد محصول اعتبار و انتزاع ذهني دانشمند ... از واقعيت بيروني و نه خود واقعيت است (همان).
رابينشتين نيز همچون آومن قاعدهمندشدن پديدههاي بيروني را امري کاملاً مستقل از مشاهدهگر نميداند؛ بلکه اين قاعدهمنديها را وابسته به زبان (ذهن) مشاهدهگر و مواجهه وي با پديده بيروني ميداند (رابينشتين، 1991). از نظر وي، يک رفتار مورد مطالعه ممکن است نتواند در قالب يک زبان (ذهن) قاعدهمند شود؛ اما ميتواند با زباني (ذهني) ديگر قاعدهمند شود. بنابراين، درک قاعدهمندي دنياي بيرون مستلزم تغيير زبان (ذهنيت) مشاهدهگر است. از اين رو بايد از زباني استفاده کرد که رفتار را با قاعدهمندي بيشتري بيان کند.
رابرت آومن و آريل رابينشتين «درک و فهمِ» سازگار از رفتارهاي تعاملي را هدف اصيل نظريهبازيها ميدانند. آومن، مفهوم پيچيده «درک و فهم» را شامل سه مولفه مهم ايجاد روابط، وحدتبخشي و سادگي ميداند. رابينشتين نيز همانند آومن، از ارتباط و قاعدهمندي مستتر در نظريه بازيها به عنوان مؤلفههايي براي درک بهتر قواعد حاکم بر جهان واقع نام ميبرد (رابينشتين، 1991). بنابراين اين نظريه، در صورت برخورداري از سه مؤلفه پيشگفته، يعني ايجاد روابط، وحدتبخشي و سادگي، ميتواند نظريهاي مفيد و داراي کاربرد عملي باشد. به نظر آومن، اعتبار يک نظريه، به صدق تجربي آن نظريه( انطباق با واقع) و يا حتي نزديک شدن آن به واقع نيست؛ بلکه اعتبار آن به سامان بخشيدن به افکار و مشاهدات در قالبي مفيد و در نهايت کارآمدي و سودمندي آن است. از نظر او، بزرگي نظرياتي چون جاذبه و تطور [داروين] تا حدود زيادي به گستره حوزه پديدههايي است که ميتوانند توضيح دهند. وي معتقد است نظريات علمي، صفت صادق و کاذب نميگيرند. صدق يک نظريه امري ثانوي است. آنچه براي يک نظريه مهم است کار کردن آن است (آومن،1985، ص7 - 9).
آومن از سادگي به عنوان يک فضيلت نظري در نظريهبازيها ياد ميکند؛ به اين معني که در شرايط برابر، آن نظريهاي بهتر است که سادهتر باشد. اصل سادگي همان چيزي است که در فلسفه علم با عنوان «تيغ اوکام» (Occam's Razor) نيز شناخته ميشود (سيمون«Simon»، 1979).
به نظر ميرسد که اصل سادگي در نظريه بازيها، اصلي معرفتشناختي نباشد؛ بلکه اصلي روششناختي است. به عبارت ديگر قرار نيست تا انتخاب بر اساس اصل سادگي، به عنوان معياري براي شناخت بهتر و محتمل بودن صدق مدل استفاده شود؛ بلکه تمسک به اين اصل صرفاً براي مقاصد عملگرايانه علم همچون به کارآمدن نظريه ميباشد (باکر، 2013).
بر اساس مباني فلسفي اسلامي، صدق يک گزاره معرفتي در منظومه معرفتي اقتصاد اسلامي، به معناي انطباق اين گزاره با واقع (نفسالامر) است. اين پيشفرض فلسفي ميتواند به نسبتسنجي ميان اقتصاد اسلامي و نظريه بازيها کمک نمايد. اگر نظريه بازيها، «درک و فهمِ» سازگار و منسجم را به جاي انطباق با واقع، به عنوان مبناي صدق معرفتشناختي نظريه بپذيرد، اين رويکرد با مباني معرفتشناختي اقتصاد اسلامي سازگار نيست. نظريهپردازان عرصه بازيها، همانگونه که بيان شد، اذعان دارند که اين نظريه قرار نيست کسي را به حقيقتي برساند. بر اين اساس، محقق اقتصاد اسلامي بايد به اين سئوال پاسخ دهد که با استفاده از نظريه بازيها چگونه ميتوان به واقعيت، اعم از واقع عالم تکوين و تشريع، دستيافت.
اقتصاد اسلامي علاوه بر اينکه به دنبال درک عالم تکوين است؛ فهم عالم تشريع را نيز دنبال مينمايد. مشخص است که درک عالم تشريع مستلزم استخراج مراد شارع است، و براي اين منظور نميتوان از نظريه بازيها استفاده کرد. اگر اقتصاد اسلامي را مسئول شناخت عالم تکوين نيز بدانيم، در اين صورت نيز بايد در مورد امکان استفاده از نظريه بازيها با احتياط اظهار نظر نمود. نظريه پردازان عمده نظريه بازيها همچون آومن و رابينشتين و بينمور بدنبال فهم سازگار و انسجام يافته ميباشند؛ اين رويکرد نميتواند نياز به حقيقتطلبي ملحوظ در اقتصاد اسلامي را پاسخ دهد. اگر بر اساس مباني معرفتشناختي اقتصاد اسلامي، شرط صدق يک گزاره علمي انطباق با واقع باشد، بکارگيري نظريه بازيها براي شناخت عالم تطبيق با محدوديت مواجه ميشود.
ب) ابزارگرايي نظريه بازيها بدون پيشبيني قابل قبول
برخي معتقدند آومن و رابينشتين نگاهي ابزارگرايانه دارند (ماير«Mayer»، 2004، ص26). آنها انتخاب فروض غيرواقعي در مدل را مجاز و بلکه به عنوان يک مزيت و موجب ارتقاي اعتبار مدل نظري خود به حساب ميآورند. فروضي همچون عقلانيت و دانش مشترک از عقلانيت از جمله فروض غيرواقعي مورد استفاده آنها ميباشد. آومن، به طور نمونه، انسان عقلايي (بيشينهکننده مطلوبيت) مورد استفاده در نظريهبازيها را همچون اسب تکشاخ و پري دريايي، موجودي افسانهاي ميداند (آومن، 1985، ص11). از اين رو، او معتقد است که نظريه بازيها را نميتوان به همان اندازهاي که فيزيک و نجوم، توصيفياند، توصيفي دانست. عقلانيت تنها يکي از چندين عامل موثر بر رفتار يک انسان معمولي است؛ و هيچ نظريهاي نميتواند با تکيه بر تنها يک عامل پيشبيني قابل اتکائي ارائه دهد. آومن از اينکه نتايج برآمده از نظريه بازيها و يا ساير نظريات اقتصادي بتواند ارتباطي با رفتار واقعي مردم داشته باشد، ابراز شگفتي ميکند. به نظر او، نظريه بازيها تنها گاهي اوقات به تبيين پديدههاي واقعي ميانجامد. چنين تبييني از نظر آومن همواره امکانپذير نيست؛ چرا که انسانها ناقصاند و با فروض ايدهآل اتخاذ شده فاصله دارند. به نظر او، حتي پيشاپيش نيز نميتوان گفت چه وقت از نظريات انتظار تبيين درست داريم؛ چرا که هنوز نميدانيم چه ترکيبي از اين نظريات و علوم غير عقلايي چون روانشناسي و جامعهشناسي، پيشبيني دقيقتري را در اختيار ما ميگذارند.
بررسي نظريات آومن نشان ميدهد که او يک ابزارگرا است. ملاحظات روششناختي او به طور قابل ملاحظهاي به روششناسي فريدمن نزديک است. البته ديدگاه آومن و فريدمن از دو جهت متفاوت است. اول، آومن طرفدار گونهاي از مدلسازي اقتصادي صوري است؛ که احتمالاً فريدمن چندان با آن موافق نيست. دوم، صحت پيشبيني مدلهاي مد نظر آومن تابع فهم بدست آمده از مدل است. اينکه او معتقدست فروض نبايد مطابق واقع باشد، ناظر به اين ديدگاه او است که فايدهمندي يک نظريه مهمتر از مطابقت آن با واقع است. فايدهمندي مفاهيم حلي در نظريه بازيها را ميتوان به اين معنا دانست که اين مفاهيم در سطح گستردهاي توسط اقتصاددانان مورد استفاده قرارگيرند (مکي، 2009، ص266). اما فريدمن، پيشبيني را به عنوان معيار اعتبار نظريه معرفي کرده و پيشبيني بهتر را ملاک فايدهمندي نظريه ميداند. آومن، پيشبيني بهتر را جزء مزيتهاي يک نظريه و نه دليل اعتبار آن به حساب ميآورد. رابينشتين نيز جايگاهي براي پيشبيني در نظريهبازيها قائل نيست. البته بسياري از نظريهپردازان و نويسندگان متون درسي حوزه بازيها، پيشبيني را يکي از کارکردهاي مهم نظريه بازيها عنوان ميکنند.
نظريهبازيها صرفاً در بازيهاي همکارانه تک مرحلهاي با پيامدهايي که به صورت پولي بيان شده باشند، قدرت تبيين و پيشبيني قابل توجهي دارند. اما در بيشتر تعاملات اقتصادي نوعي بازي غيرهمکارانه تکراري با ساختار اطلاعات پيچيده در جريان است و در اين حالت نتايج را نميتوان به صورت تکبعدي اندازه گرفت (مکي، 2002، ص39). بنابراين نظريهبازيها (حداقل در بسياري از موارد) نميتواند پيشبيني خوبي ارائه دهد؛ مگر آنکه صدق تجربي مدل فداي رسيدن به پيشبيني شود. اين ضعف ناکارآمدي نظريه بازيها در اقتصاد اسلامي را نيز نشان ميدهد.
ج) تقدم صدق صوري مبتني بر اصول موضوعه بر صدق تجربي
نظريه بازيها از روش قياسي مبتني بر اصول موضوعه بهره ميجويد؛ روشي که در آن، اصول موضوعه به عنوان اصولي بديهي تلقي شده و قضاياي آن به روش قياسي از اين اصول موضوعه اوليه استخراج ميشود. از اينرو، اعتبار اين قضايا مستقل از تجربه است. اين بدان معنا است که اعتبار نظريهها نه با صدق تجربي گزارهها، بلکه با صدق گزارهها با روشي صوري-قياسي و به شکل پيشيني سنجيده ميشود (معرفي محمدي، 1393، ص32). گزارههاي بدست آمده از اين مدل صوري، از نظر منطقي، گزارههاي تحليلي ميباشند؛ يعني صدق اين گزارهها محصول ابتناي آنها بر اصول اوليه مفرو و نه انطباق آن با يک امر واقع تجربي ميباشد.
براي روشن شدن اين نکته، اين گزاره را در نظر بگيريد: «در يک بازي معماي زنداني تک مرحلهاي، عاملان عقلايي همواره اقرار را برميگزينند». اين گزاره، نتيجه يک استدلال منطقي است که به عقيده بينمور داراي دو مقدمه از جنس گزارههاي تحليلي است (گوالا«Guala»، 2006). اين دو مقدمه عبارتند از:
الف: «عاملان عقلايي، همواره استراتژيهاي مؤکد غالب را برميگزينند».
ب: «در يک بازي معماي زنداني تک نفره، اقرار، تنها استراتژي غالب مؤکد است».
اگر بنا به فرض، «عامل عقلايي» را فردي بدانيم که هميشه استراتژيهاي اکيداً غالب را انتخاب ميکند، براين اساس بدون شک ميتوان گفت «عاملان عقلايي، هميشه استراتژيهاي اکيداً غالب را انتخاب ميکنند». با جايگذاري تعريف عاملان عقلايي در گزاره (الف)، ميتوان به يک گزاره تحليلي و اينهمانگويانهاي رسيد: «اگر عاملان عقلايي کساني باشند که هميشه استراتژيهاي اکيداً غالب را انتخاب ميکنند، پس عاملان عقلايي همواره استراتژيهاي اکيداً غالب را انتخاب ميکنند».
در نظريهبازيها، «ساختار بازي» با يک روش مبتني بر اصول موضوعه (اکسيوماتيک) از مدلهاي صوري و نظري بدست ميآيد. اين مدل يک «مدل ايدهآل» است و تعادل در آن به شکل رياضي بيان ميشود. در اين صورت، هميشه با يک صورتبندي پيشيني از واقعيات اقتصادي روبرو هستيم. سوال قابل طرح در اين زمينه اين است که چگونه گزارههاي مستخرج از اين مدل صوري در مواجهه با يک مصداق خاص در واقعيت، محتواي تجربي پيدا ميکند؟ در اين موارد نظريهپرداز ممکن است براي ارائه تفسيري واقع چارهاي جز سرهمبندي مدل و يا جايگذاري پيامد مبتني بر درونگرايي در نظريه نداشته باشد. در اين حالت اعتبار بيروني يک نظام مبتني بر اصول موضوعه به ارتباط آن با جهان واقعي است که آن را نيز ما ميسازيم. از سوي ديگر، استفاده از فروض غيرواقعي در نظريه بازيها به معناي دور ساختن آن از جهان واقع و زحمت بيشتر براي تجربي ساختن آن است. از اينرو، روش صوري و بيش از حد رياضي نظريهبازيها، که مبتني بر اصول موضوعه است، نميتواند انسان اقتصادي و انديشهورز پيچيدهشده در نهادها و ساختارهاي نهادي را بازنمايي کند.
صرف نظر از اشکال فوق، جاي اين سوال باقي است که آيا امکان انتزاع و صورت بندي رياضي در مورد واقعيات علوم اجتماعي اسلامي که با مؤلفههاي کيفي، معنوي، روانشناختي و جامعهشناختي گره خوردهاند، وجود دارد؟ آيا اين روش مبتني بر اصول موضوعه به درک، پيشبيني و يا حتي تجويز مورد نظر محققين اقتصاد اسلامي کمک نمايد؟ ترديد در کارآمدي اين روش بسيار جدي است؛ چرا که فروض بديهي انگاشته شده در نظريه بازيها از صدق تجربي لازم برخوردار نبوده و تنها صدق صوري نظريات بدست آمده از اين فروض مورد توجه قرار ميگيرد؛ چرا که درک سازگار، سادگي و ابزارگرايي از جمله فضيلتهاي مورد قبول در نظريه بازيها ميباشد.
د) ابتناي نظريه بازيها بر عقلانيت هستيشناختي
عقلانيت يکي از فروض بنيادين همه شاخههاي نظريه بازيها ميباشد. تنها با پذيرش اين فرض استخراج نتايج بعدي با روش اکسيوماتيک امکانپذير است. البته برخي از نظريهپردازان عرصه بازيها در مورد لزوم پذيرش اين فرض در بازيهاي تطوري اظهار ترديد ميکنند (بينمور، 2012، ص4).
فرض عقلانيت ميتواند به عنوان اصلي روششناختي يا هستيشناختي مطرح شود. بر خلاف آومن که فرض عقلانيت را به عنوان اصلي روششناختي ميپذيرد، اکثر نظريهپردازان عرصه بازيها از جمله بينمور، عقلانيت را به عنوان اصلي هستيشناختي ميپذيرند. تأکيد بر روششناختي بودن عقلانيت مبتني بر نگاه ابزارگرايانه و رويکرد «گويي که» ميباشد.
در مقابل، تأکيد بر هستيشناختي بودن عقلانيت ميتواند به دو معني باشد: اول، نظريهبازيها صرفاً دانش مطالعه رفتار انسانهاي عقلايي و نه انسانهاي غير عقلايي است (بينمور، 2012، ص3). دوم، عموم افراد در محيط مورد مطالعه نظريهبازيها، عقلايي عمل ميکنند (بينمور، 2007الف، ص3). برداشت نخست بيشتر ناظر به بديهي بودن اصول موضوعه در روش اکسيوماتيک و صوري نظريهبازيها و صدق صوري آن است. تلقي دوم نيز تلاشي براي اثبات صدق تجربي نظريه بازيها ميباشد؛ ادعائي که با نتايج مطالعات رفتاري و آزمايشگاهي فراوان محققان نظريه بازيها ناسازگار است. اين بدان معنا است که به هيچ عنوان نميتوان بر عقلانيت به عنوان يک اصل هستيشناختي تکيه کرد (ر.ک: هاسمن، 2005).
صرف نظر از اشکالات وارد بر صدق تجربي نظريات مبتني بر فرض غيرواقعي عقلانيت، انتخاب اين فرض در نظريه بازيها از زاويه ديگر نيز با اشکال مواجه است. براي فهم اين اشکال بايد توجه کرد که اساسا چرا عقلانيت در نظريه انتخاب اقتصادي به صورت عام و نظريه بازيها به صورت خاص بهعنوان يک فرض بنيادين ظاهر ميشود و آيا چنين مبنايي از نظر اقتصاد اسلامي صحيح است؟
در مکاتب اخلاقي مختلف، منطق و الگوهاي متفاوتي براي روا، درست، اخلاقي و عقلايي دانستن يک عمل مطرح ميشود. معيار مزبور از نظر طرفداران لذتگرايي، خودگرايي، فايدهگرايي و وظيفهگرايي متفاوت است. در فلسفه اخلاق اسلامي نيز معيارهاي متمايزي براي تميز رفتارهاي عقلايي و غيرعقلايي انسانها بيان ميشود. اين در حالي است که طراحان نظريه بازيها، با چشم پوشي از وجود نظريههاي بديل در تعريف عقلانيت، آن را منحصر در عقلانيت ابزاري نمودهاند. آنان اين نوع عقلانيت را تحت عنوان عام عقلانيت مطرح نموده و آن را به عنوان يکي از مؤلفههاي زبان و منطق خود براي تفسير جهان واقع و حتي تجويز برگزيده اند.
هر چند پيشينه تفکر ابزاري به فلاسفه پيشا سقراطي باز ميگردد، اما اين «رسالهاي اندر باب طبيعت آدمي» ديويد هيوم است که روشنترين مأخذ فلسفي دربردارنده عقلانيت ابزاري به شمار ميآيد. وي در رساله خود ادعا ميکند که تنها «شهوات» انسان را به عمل وا ميدارد و «عقل» چيزي جز برده شهوات نيست. مکتب نئوکلاسيک به واسطه وجود افرادي چون بنتهام، ميل، جونز و اجورث، اين نگاه هيومي را با تعديلهايي پذيرفت. اين نگاه با اندک تغييري در قالب انتخاب مبتني بر مطلوبيت انتظاري به عنصر اصلي نظريهبازيها تبديل شد (هيپ و واروفاکيس، 2004، ص10).
اگر نظريه بازيها بخواهد نظريهاي تجويزي براي نيل به يک انتخاب درست و بايسته و يا حتي نظريهاي مبنايي براي طراحي سازوکارها باشد، بايد ديد اين نظريه بر کدام رويکرد اخلاق هنجاري استوار است. حتي اگر فرض عقلانيت در نظريه بازيها، کارکرد تجويزي (تجويز و توصيه به عمل عقلائي) نداشته باشد، آنگونه که توسط نظريهپردازاني همچون آومن، رابينشتين و بينمور، نظريهبازيها ادعا شده، بايد ديد آيا چنين نگاهي به انتخاب انسان و تبيين مبتني بر آن، راه ورود ارزشها به اين نظريه به ظاهر خنثي را مسدود ميکند؟ آيا قبول عقلانيت ابزاري باعث نميشود تا نظريه بازيها از دريچه چنين مفهومي به تفسير تمام روابط ميان افراد بپردازد؟ آيا مصادره به مطلوب نظريهبازيها در تحويل تمام رفتارهاي تعاملي جهان واقع به عقلانيت ابزاري نميتواند از معناداري و وحدتبخشي نظريهبازيها بکاهد؟ آيا انتخاب چنين عقلانيتي مانع از تفسير تعاملاتِ متکي به نظريات بديل نميشود؟ آيا اين مسأله باعث نميشود تا نظريهبازيها به اذعان آومن به علم مطالعه رفتارهاي خودخواهانه(Selfishness) تبديل شود؟ (آومن، 2008، ص553) آيا فرض هستيشناختي يا حتي روششناختي عقلانيت ابزاري باعث تغيير تفکر و منطق مردم بر عقلايي دانستن صرف عقلانيت ابزاري و عمل مبتني بر اين نگاه آنها نميشود؟ (آومن، 1985، ص12)
اما مهمتر از همه سئوالهاي فوق، نسبت سنجي ميان فرض عقلانيت ابزاري نهفته در نظريه بازيها و اخلاق هنجاري اقتصاد اسلامي است. زاهديوفا و همکاران (1395) ارتباط مباني فلسفي اقتصاد اسلامي و اخلاق هنجاري مستتر در نظريه انتخاب را بررسي نمودهاند. اين بررسي ميتواند در مورد نظريه بازيها نيز اعمال شود. بر اين اساس، تمايز رويکرد اخلاق هنجاري اقتصاد اسلامي نسبت به رويکرد هنجاري مستتر در نظريه بازيها مشکلاتي را براي کاربرد اين نظريه در مطالعات اقتصاد اسلامي ايجاد مينمايد. در اين صورت، چگونه ميتوان از اين نظريه براي تبيين رفتار عقلايي غير ابزاري فرد مسلمان بهره جست؟
نتيجهگيري
نظريهبازيها با تمسک به زبان يا اصطلاحات داراي محتواي قائم به ذات خود، همچون عقلانيت، استراتژي، پيامد، مطلوبيت، انتخاب، و باور؛ واقعيت را بر اساس ساختار بازي روايت مينمايد؛ ساختاري که خود متأثر از نظريه پايه بازي است. از اينرو، تبيين مبتني بر مدلسازي نظريه بازيها با محدوديتهايي همچون «قيود برخواسته از نظريه پايه مدل»، «لزوم صورتبندي رياضياتي ساختار بازي»، و « ضرورت بکارگيري شرايط انتزاعي» روبرو است.
بديهي است هر زباني محدوديتهايي دارد و از اين رو نميتوان انتظار داشت تمام روابط موجود در عالم واقع با اين زبان قابل تبيين و قاعدهمندسازي باشد. اما گذشته از اين محدوديتها، نظريه بازيها داراي زباني ارزشي و جانبدارانه نيز ميباشد. بررسي ديدگاه نظريهپردازان اين حوزها حاکي از آن است که منطق، زبان و ابزار مورد استفاده در نظريه بازيها را نميتوان خنثي از ارزش تصور کرد.
نظريه بازيها با محدوديتها و ملاحظات فلسفي جدي روبرو است. محدوديتهاي مزبور نتيجه ابتناي نظريه بازيها بر فروضي همچون «تقدم کارآمدي نظريه بر صدق تجربي»، «اتخاذ ابزارگرايي براي دستيابي به پيشبيني»، «تقدم صدق صوري بر صدق تجربي به واسطه بهرهگيري از روش مبتني بر اصول موضوعه»و «عقلانيت ابزاري» ميباشد. محدوديتهاي مورد اشاره، استفاده از اين نظريه در اقتصاد اسلامي را با ترديدهايي مواجه ميسازد. محققان اقتصاد اسلامي پيش از استفاده از نظريهبازيها بايد از آثار قبول اين موارد بر نتايج تحليل خود آگاه باشند. با وجود اين ملاحظات به نظر ميرسد راه استفاده از نظريه بازيها در همه حوزههاي مطالعات اقتصاد اسلامي چندان هموار نباشد.
- ابوالحسني، اصغر و رفيع حسني مقدم، 1389، «کاربردهاي بحث تصميم گيري در شرايط نااطميناني و نظريهبازيها در مدلدار کردن اقتصاد اسلامي»، جستارهاي اقتصادي، ش 13، ص 9 – 44.
- خليليعراقي، منصور و همكاران، 1392، «کاربردي از نظريهبازيها در اقتصاد اسلامي»، پژوهشهاي رشد و توسعه پايدار، ش 47، ص 87 – 108.
- زاهديوفا، محمدهادي و همكاران، 1395، «نقد ابتناي اقتصاد اسلامي بر مطلوبيتگرايي دوساحته؛ درآمدي بر تکليفگرايي ديني»، مطالعات اقتصاد اسلامي، ش 17، ص 59 - 84.
- درخشان، مرتضي و محمد واعظبرزاني، 1393، «تحليل مقايسهاي غرر بر اساس نظريهبازيها و نظريه قراردادها»، اقتصاد اسلامي، ش 56، ص 119 – 148.
- عبدلي، قهرمان و حسن قوامي، 1391، «انطباق نظريهبازيها - الگوي مدير-عامل - در عقد مشارکت مدني»، مطالعات اقتصاد اسلامي، ش 8، ص 165 – 184.
- معرفي محمدي، عبدالحميد، 1393، علم اقتصاد و مسئله شناخت: نقدي معرفتشناختي بر روششناسي اقتصاد نئوکلاسيک، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- Al-Suwailem, S, 2012, “Towards an objective measure of gharar in exchange”, Journal of Islamic Business and Management, V. 2, N. 1, P 1 - 46.
- Aumann, R. J, 1985, “What is game theory trying to accomplish Frontiers of economics”, In: Arrow, K. and Honkapohja, S, Eds, Frontiers of Economics, Basil Blackwell, Oxford, P 5- 46.
- _____ , 2008, Game theory. In The new Palgrave dictionary of economics, (2nd ed, Vol. 8, P. 529–558), S. N. Durlauf & L. Blume (Eds.), Basingstoke Hampshire, New York: Palgrave Macmillan.
- Baker, A, 2013, Simplicity. The Stanford Encyclopedia of Philosophy, Retrieved from http://plato.stanford.edu/archives/fall2013/entries/simplicity/
- Binmore, K. G, 1994, Game theory and the social contract, Cambridge, Mass, MIT Press.
- _____ , 2007a, Does game theory work? The bargaining challenge. Economic learning and social evolution, Cambridge, MIT Press.
- _____ , 2007b, Game theory: A very short introduction, New York, Oxford University Press.
- _____ ,2012, Playing for real: A text on game theory, New York, Oxford University Press.
- Brandenburger, A, 2014, The language of game theory: putting epistemics into the mathematics of games, Citeseer.
- Dixit, A. K, & Skeath, S, 2004, Games of strategy, 2nd Ed, New York, W. W. Norton & Co.
- Fudenberg, D., & Tirole, J, 1991, Game theory, Cambridge, Mass, MIT Press.
- Gibbard, A., & Varian, H. R, 1978, Economic Models, The Journal of Philosophy, V. 75, N. 11, P 664 – 677.
- Goeree, J. K., & Holt, C. A, 2001, Ten little treasures of game theory and ten intuitive contradictions”, American Economic Review, P 1402–1422.
- Grune-Yanoff, T & Schweinzer, P, 2008, “The roles of stories in applying game theory”, Journal of Economic Methodology, V. 15, N. 2, P 131 – 146.
- Guala, F, 2006, “Has Game Theory Been Refuted?”, The Journal of Philosophy, V.103, N. 5, P 239 – 263.
- Hausman, D. M, 2005, “Testing’game theory”, Journal of Economic Methodology, V. 12, N. 2, P 211 – 223.
- Heap, S. H., & Varoufakis, Y, 1995, Game theory: A critical introduction, London, New York: Routledge.
- _____ , 2004, Game theory: A critical text (2nd Ed), New York: Routledge.
- Hendricks, V. F., & Hansen, P. G, 2007, Game theory: 5 questions, [S.l.]: Automatic Press.
- Kreps, D. M, 1990, Game theory and economic modelling. Clarendon lectures in economics, Oxford, New York, Clarendon Press, Oxford University Press.
- Mäki, U, 2002, Fact and fiction in economics: models, realism and social construction, Cambridge University Press.
- _____ , 2009, The methodology of positive economics: reflections on the Milton Friedman legacy, Cambridge University Press.
- Mayer, T, 2004, The influence of Friedman's methodological essay (No. 04, 1). Working papers/University of California, Department of Economics
- McCloskey, D. N, 1983, “The rhetoric of economics”, Journal of Economic Literature, V. 21, N. 2, P 481 – 517.
- Morgan, M. S, 2007, The Curious Case of the Prisoner’s Dilemma: Model Situation? Exemplary Narrative? Science without Laws, (Creager, A., Lunbeck, E., & Norton Wise, M., Eds.), Durham, Duke University Press.
- Ross, D, 2012, Game Theory. The Stanford Encyclopedia of Philosophy, Retrieved from http://plato.stanford.edu/archives/win2012/entries/game-theory/
- Rubinstein, A, 1991, “Comments on the Interpretation of Game Theory”, Econometrica, V. 59, N. 4, P 909 – 924.
- Simon, H. A, 1979, “Rational decision making in business organizations”, The American Economic Review, V. 69, N. 4, P 493 – 513.
- Sugden, Robert, 2000, “Credible worlds: the status of theoretical models in economics”, Journal of Economic Methodology, V. 7, N. 1, P 1 – 31.
- Van Damme, E, 1998, “On the state of the art in game theory: An interview with Robert Aumann”, Games and Economic Behavior, V. 24, N. 1, P 181 – 210.