معرفت اقتصاداسلامی، سال نهم، شماره دوم، پیاپی 18، بهار و تابستان 1397، صفحات 27-44

    تحلیل نسبت هستی‌شناسی و روش‌شناسی علم اقتصاد با اتکا بر رهیافت لاوسون

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    رامینه سلیمان زاده / دانشجوي دكتري فلسفه اقتصاد اسلامي دانشگاه علامه طباطبائی / ramineh.solaymani66@gmail.com
    ✍️ حمید پاداش / استادیار دانشگاه تهران / padash@ut.ac.ir
    امیر خادم علیزاده / استادیار دانشگاه علامه طباطبائی / aalizadeh@atu.ac.ir
    چکیده: 
    هر نوع خاصی از هستی شناسی مستلزم روش شناسی ویژه است. هدف این مقاله بررسی دیدگاه لاوسون درباره‌ی ماهیت واقعیت اقتصادی- اجتماعی، ماهیت معرفت به آن و مشخص کردن روش هایی است که برای ارزیابی جهان اقتصادی - اجتماعی مناسب هستند. مطابق تحلیل صورت گرفته در این مقاله، با اتکا بر رهیافت رئالیسم انتقادی لاوسون، ماهیت واقعیت اجتماعی به گونه ای است که ابزار و روش ریاضی را برنمی تابد و به جای روش قیاس و روش استقرا استفاده از پس کاوی برای تحلیل های اقتصادی مناسب است. استدلال پس کاوانه عبارت است از حرکت از شناخت برخی پدیده های موجود در هر سطح از واقعیت به سمت شناخت مکانیسم ها در یک سطح عمیق تر از واقعیت. علم اقتصاد با استفاده از روش استنتاج پس کاوی، می تواند در تبیین واقعیات اجتماعی موفق باشد. روش شناسی پس کاوانه، خود از هستی شناسی مبتنی بر رئالیسم انتقادی نشئت می گیرد که در مقابل روش قیاسی اقتصاد متعارف می تواند در تحلیل اقتصادی به کار گرفته شود. بر اساس یافته های تحقیق از پس کاوی می توان در تدوین نظریات اقتصاد اسلامی بهره برد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analysis of the Relation of Ontology and Methodology of Economics Based on the Lawson's Approach
    Abstract: 
    Every certain type of ontology requires a special methodology. This paper seeks to study the Lawson's view on the nature of socioeconomic reality, the nature of knowing to it, and identifying the methods that are suitable for evaluating the socioeconomic world. According to the presented analysis, based on Lawson's critical realism approach, the nature of social reality is such that it rejects mathematical tools and methods, and instead of the analogy and the inductive method, it uses the retroductive for the suitable economic analysis. The retroductive argument is a motion from the recognition of some existing phenomena at each level of reality towards the recognition of mechanisms at a deeper level than reality. Economics can succeed in explaining social reality by using the retroductive deduction method. The retroductive methodology itself derives from ontology based on critical realism, which, can be used in economic analysis in contrast to the deductive method of the conventional economics. According to the findings, reproductive can be used to formulate the theories of Islamic economics.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    تاکنون حجم بیشتر مباحثی که در حوزة فلسفة اقتصاد صورت گرفته، به روش‌شناسی اختصاص یافته است و اگر هم به مباحث هستی‌شناختی اشاره‌ای شده، بیشتر، از راستای انتقادات روش‌شناسانة موجود در علم اقتصاد است. 
    اسکالی مکی و تونی لاوسون اولین اندیشمندانی هستند که به برگشت هستی‌شناختی در روش‌شناسي اقتصاد توجه داشته‌اند. به نظر اسکالی مکی (2001، ص11)، هستی‌شناسی (Ontology) اقتصادی را می‎توان به‌عنوان تمرينی در توصیف مستقیم ماهیت بنیادین اقتصاد به کار گرفت یا اینکه به‌عنوان تمریني در توصیف یا تجویز پیش‌فرض‌های هستي‌شناسانه تعیین‌کنندة نظريه‎های مهم اقتصادی یا محکومیت‎های هستي‌شناسانه اقتصاددانان در نظر داشت. هستی‌شناسی دروهلة اول، تلاشی است برای بازنمایی مستقیم واقعیت‎های اقتصادی (مثل درآمد، مصرف، و قیمت)؛ و در وهلة دوم، مستقیماً دربارة علم اقتصاد (یا نظريه‌های اقتصادی) است و فقط به‌طور غیر مستقیم به اقتصاد می‎پردازد. این سخن لاوسون بدان معناست که وظیفة اصلی هستی‌شناسی، پرداختن صرف به واقعیت‌هاست، نه نظریه‌ها؛ رویکردی که به رئالیسم انتقادی معروف است و توسط تونی لاوسون در کتاب اقتصاد و واقعیت (1997) به اوج رسیده است.
    آثار لاوسون، از جملة پژوهش‌های پیشرو در زمینة لزوم اتخاذ رهیافت هستی‌شناختی در روش‌شناسی اقتصادی است. رئالیسم انتقادی تونی لاوسون بیشتر نقدی است بر رویکرد اثبات‌گرایانة اقتصاد مرسوم. وی معتقد است که روش تحقیق باید با ماهیت موضوع مورد بررسی تناسب داشته باشد. با توجه به اینکه اقتصاد یک علم اجتماعی است، نباید تنها با برساخته‌های قانون طبیعی تولید گردد (لاوسون، 1997، ص54) به نظر لاوسون (2006)، در حال حاضر همة روش‌ها، پیش‌فرض یا پیش‌شرط هستي‌شناسانه دارند که در آن شرایط، استفاده از آن روش‌ها مناسب است. برای استفاده از هر روش پژوهش باید بلافاصله پیش‌فرضی از دیدگاه جهانی از آن نوع داشت. با این حال، این طور به نظر می‌رسد که پیش فرض‌های هستي‌شناسانه از روش‌های مدل‌سازی ریاضی استفاده‌شده توسط اقتصاددانان، به‌ندرت مورد پرسش یا حتی تصدیق قرار می‌گیرند. روش‌های مدل‌سازی استنتاجی ریاضی، مثل همة روش‌ها، پیش‌فرض‌های هستی‌شناسی دارند. 
    هدف از انجام این پژوهش، واکاوی نسبت بین هستی‌شناسی و روش‌شناسی در علم اقتصاد است؛ به‌دلیل سهم سترگ لاوسون، در تحلیل نسبت فوق، مبانی نظری پژوهش را بر آرای وی متمرکز کرده و دیدگاه‌های دیگر را از این منظر تجزیه و تحلیل نموده‌ایم. نکتة محوری این مقاله آن است که چگونه با واکاوی ماهیت واقعیت اقتصادی و اجتماعی می‌توان روش‌هایی را مشخص‌ کرد که برای ارزیابی جهان اقتصادی - اجتماعی مناسب هستند. لذا پرسش اصلی پژوهش عبارت است از: اگر اصول فلسفی لاوسون را بپذیریم، آن‌گاه چه نسبتی بین هستی‌شناسی و روش‌شناسی اقتصاد می‌توان برقرار نمود؟ حدس اولیة محققان آن است که هر نوع خاصی از هستی‌شناسی مستلزم روش‌شناسی متناسب است. 
    مقاله در پنج بخش سامان‌دهی شده است: پس از مقدمه، ادبیات پژوهش مطرح می‌شود؛ در بخش سوم، دیدگاه لاوسون در زمینة هستی‌شناسی و روش‌شناسی علم اقتصاد تبیین می‌شود؛ در بخش چهارم، نسبت بین هستی‌شناسی و روش‌شناسی آورده می‌شود. نتیجه‌گیری در بخش پنجم آمده است. 
    1. مبانی نظری
    پیش از پرداختن به ادبیات نظری، لازم است دو مفهوم کلیدی پژوهش، یعنی هستی‌شناسی و روش‌شناسی را تعریف كنیم. هستی‌شناسی، بنا به تعریف، با آنچه وجود دارد، آنچه واقعیت است و آنچه ماهیت جهان است، ارتباط دارد. هستی‌شناسی به مطالعة خود هستی می‌پردازد و بین «وجود واقعی» (Real existence) و «نمود» (appearance) تفاوت قائل می‌شود. برای محققان لازم است مفروضاتی را دربارة ماهیت بنیادین هر نظریه یا نظامی از ایده‌ها - که برای تبیین و تفسیر جهان به کار می‌روند- در نظر گیرند (محمدپور، 1389، ص 33). از نظر لاوسون، مفهوم هستی‌شناسی دو معنا دارد: الف) نظریة همه‌جانبه از واقعیت کامل یا متافیزیک؛ ب) تئوری بنیادین زیرمجموعه‌های تمامیت واقعیت. در این معنای اخیر، هستی‌شناسی با هستی حوزه‌های خاصی از بودن در ارتباط است (لاوسون، 2009). 
    از سوی دیگر، اساساً به فرایند‌هایی که توسط آنها پدیده‌ها توصیف، تبیین و پیش‌بینی می‌شوند، روش‌شناسی گفته می‌شود. همچنین روش‌شناسی به مطالعة روش‌هایی که در قالب آنها معرفت به‌دست می‌آید، تعریف می‌شود (راجسکار و همکاران، 2013، ص5). بلاگ در تعریف روش‌شناسی علم اقتصاد می‌گوید: روش‌شناسی شاخه‌ای از علم اقتصاد است که به بررسی نحوة توجیه و اثبات نظریه‌های اقتصادی و دلایل ارجحیت آنها بر یکدیگر از جانب اقتصاددانان می‌پردازد (بلاگ، 1380،‌ٌ ص12). لاوسون با اشاره به روش‌شناسی ریاضیاتی اقتصاد مدرن، نیاز به تجزیه و تحلیل ماهیت آن را ضروری می‌داند (لاوسون، 2003(a)، 11).
    در اواسط دهة 1990م موضوعات مهمی ذهن فیلسوفان علم را به خود مشغول کرده بود: اینکه فلسفه را به سمت تحلیل ماهیت مسائل و پدیده‌های اجتماعی سوق بدهیم؛ اقتصاددانان به‌عنوان دانشمندان اجتماعی، در بارة ماهیت جهان اجتماعی چگونه نظریه‌پردازی می‌کنند و آیا روش‌شناسی اقتصاد، متناسب با موضوع آن است یا نه. این موضوعات در واقع طرح تحقیقاتی جدیدی را پیش روی فیلسوفان علم اقتصاد قرار داد. این طرح جدید، واقع‌گرایی هستی‌شناسانه را در کانون توجه تحقیقات فلسفة اقتصاد قرار داد (ترجمان، 1392). تونی لاوسون از اصلی‌ترین نظریه‌پردازان این حوزه است. وی دانش‌آموختة رشتة ریاضی دانشگاه کمبریج است. او در زمینه‌‌‌های مختلف، مطالعاتی داشته است؛ اما تمرکز اصلی وی بیشتر بر فلسفة علوم اجتماعی و به‌ویژه هستی‌شناسی اجتماعی معطوف بوده است. از میان آثار منتشر شدة لاوسون می‌توان به رسالة «اقتصاد و واقعیت» (1997) و کتاب بازبنیاد اقتصاد (2003) اشاره كرد. او روش‌شناسی ریاضیاتی - قیاس‌گرایانة اقتصاد جریان غالب را در معرض ارزیابی مجدد جامع و بنیادینی که متأثر از پیش‌انگاشت‌های هستی‌شناسانة واقع‌گرایی انتقادی است، قرار می‌دهد. لاوسون در کتاب اقتصاد و واقعیت به انتقاد از اقتصاد جریان غالب می‌پردازد. پس از آن، در کتاب بازبنیاد اقتصاد تلاش می‌کند با تفکر هترودوکس در اقتصاد و سایر علوم اجتماعی، زمینة مشترک ایجاد کند و از تغییر چشم‌انداز اساسی در روش‌شناسی جریان غالب حمایت كند.
    می‌توان پیشینة تحقیقات انجام‌شده را در قالب جدول 1 خلاصه نمود:
    جدول1. خلاصة پیشینة تحقیق
    نتیجه    تحقیقات انجام شده
    استفاده از منطق تقلیل‌گرای پوزیتیویستی نمی‌تواند دانش ما را از جهان واقعی افزایش دهد؛ چرا که در نهایت ما را با شرایط آزمایش آشنا می‌کند. این در حالی است که در علوم اجتماعی و به‌ویژه اقتصاد، با وضعیت پیچیده‌تری نیز مواجه‌ایم؛ کنترل عوامل انسانی در محیط آزمایشگاه، به‌سادگیِ کنترل فاکتورهای غیرانسانی در علوم تجربی نیست؛ واقعیت‌های اجتماعی، ارتباط درونی با همدیگر دارند و مجموعه‌ای از پدیده‌های مجزا از هم نمی‌باشند.    آرچر و همکاران (1998)
    هستی‌شناسی، مطالعة تئوری‌ها و نظریات نیست. اگر هستی‌شناسی به این معنا به‌کار رود، با معرفت‌شناسی خلط شده و به معرفت‌شناسی کاهش یافته است.    لاوسون (2004)
    این مقاله در قالب اشاره به شباهت‌ها و تفاوت‌های دیدگاه‌های رئالیسم انتقادی تونی لاوسون و نظریة ماهیت اقتصاد نانسی کارترایت به بررسی نقش و دامنة تئوری‌پردازی‌های هستی‌شناختی در اقتصاد پرداخته است.    استیفن پراتن (2007)
    با وجود تأکید اقتصاددانان جریان اصلی بر روش مدل‌سازی صوری (یا شاید به دلیل آن)، آنها تلاش کمی برای توجیه جهت‌گیری خود انجام داده‌اند.    ادوارد فولبروک (2009)
    گرایش‌های روش‌شناختی خاص در اقتصاد متعارف و به‌ویژه توسل به روش‌شناسی قیاسی- ریاضیاتی موجب به‌وجود آمدن نقص‌ها و کاستی‌های قابل توجهی در این سنت فکری شده است.     متوسلی و همکاران (1388)
    ابزارگرایی و رئالیسم اقتصاد، متفاوت از ابزارگرایی و رئالیسم علمی در فلسفة علم است. مکی و لاوسون پرچمدار برنامة رئالیستی متفاوت در روش‌شناسی اقتصاد هستند    مقدم و برزانی (1388)
    لاوسون می‌خواهد واقعیت را به اقتصاد بازگرداند. علم اقتصاد معاصر به واسطة عدم توجه به توضیح ماهیت وجود اجتماعی، غفلت جدی نســبت به هستی‌شناسی دارد و پروژة لاوسون در اقتصاد، آن‌گونه‌که خودش اذعان دارد، ایجاد انگیزه میان اقتصاددانان در جهت جبران این غفلت است.    قائمی نیا (1392)
    همان‌طورکه از جدول 1 برمی‌آید، مطالعات موجود هریک به‌طور مستقل هستی‌شناسی و روش‌شناسی را بررسی کرده‌اند؛ اما پرسشی که مغفول واقع شده، این است که چه نسبتی بین هستی‌شناسی و روش‌شناسی وجود دارد؟ آیا می‌توان ادعا کرد که هستی‌شناسی بر روش‌شناسی تقدم دارد؛ به این معنا که روش‌شناسی از هستی‌شناسی نتیجه می‌شود؟ محور اصلی این مقاله، باور به این گزاره است که پاسخ چنین پرسشی، با اتکا بر رهیافت لاوسون مثبت است؛ که در ادامة این مقاله به آن پرداخته می‌شود.
    2. نسبت هستی‌شناسی و روش‌شناسی: رهیافت لاوسون 
    هستی‌شناسی در تقسیم اولیه، به واقع‌گرا و ایدئال‌گرا تقسیم می‌شود. پیش فرض اصلی هستی‌شناسی ایدئال‌گرا این است که واقعیت خارجی، مستقل از افکار و ایده‌های انسان نیست. «انسان‌ها واقعیت را آن‌گونه‌که می‌خواهند، می‌بینند و تفسیر می‌کنند، نه آن‌طور که واقعاً وجود دارد» (پینکارد، 2002، ص 21 و 34). در مقابل، هستی‌شناسی واقع‌گرا به پدیده‌های طبیعی و اجتماعی، هویت و موجودیتی مستقل از فعالیت‌های انسان‌ها می‌دهد. مهم‌ترین انواع هستی‌شناسی واقع‌گرا عبارت‌اند از: واقع‌گرایی سطحی (Shallow Realism)، واقع‌گرایی مفهومی (Conceptual Realism)، واقع‌گرایی محتاط (Cautious Realism)، واقع‌گرایی دقیق (Subtle Realism) و واقع‌گرایی عمیق (Depth Realism) (بلیکی، 2007). لاوسون از میان این انواع هستی‌شناسی، از هستی‌شناسی واقع‌گرایی عمیق، که آن را واقع‌گرایی انتقادی نیز می‌نامند، طرفداری می‌کند. براساس این هستی‌شناسی، واقعیت در سه سطح یا قلمرو مجزا، اما به‌هم‌مرتبط دسته‌بندی می‌شود که عبارت‌اند از سطح تجربی (Emprical)، سطح حقیقی (Actual) و سطح علّی (Causal Mecanisms). قلمرو تجربی واقعیت، دربرگیرندة جهانی است که با استفاده از حواس خود، آن را تجربه می‌کنیم (قلمرو تجربه‌گرایی)؛ حوزة حقیقی شامل رویدادهایی است که ممکن است فرد بتواند آنها را مشاهده کند یا نکند؛ یعنی این سطح ممکن است قابل مشاهده نباشد (چیزی شبیه ایدئال‌گرایی)؛ و حیطة واقعی دربرگیرندة فرایندی است که وقایع را به‌وجود می‌آورند (حوزة علت‌ها) (محمدپور، 1389، ص 40). هدف علمِ مبتنی بر این نوع هستی‌شناسی آن است که می‌خواهد رویدادها و پدیده‌های مشاهده‌پذیر را با ارجاع به ساختارها و مکانیسم‌های بنیادین تبیین کند. براساس این نحله، ساختارها و مکانیسم‌ها در علوم طبیعی و اجتماعی با هم بسیار متفاوت‌اند. در علوم اجتماعی برخلاف علوم طبیعی، ساختارهای اجتماعی از فعالیت‌ها و مفاهیم برساختة کنشگران اجتماعی جدا نیستند. علاوه بر این، ساختارها و مفاهیم اجتماعی یاد شده دوام کمتری نسبت‌به ساختارهای طبیعی دارند (همان، ص 41). به‌زعم لاوسون، هستی‌شناسی اقتصاد به‌دنبال یافتن پاسخی برای این سؤال است که آیا هستی‌شناسی مکانیکی یا ارگانیکی برای رشتة اقتصاد مناسب است یا هستی‌شناسی خودآگاهانه یا عمل‌آگاهانه؟ آیا واقعیت بازار در عمل تاجران و بازرگانان منعکس می‌شود یا این بازار است که به تاجران می‌گوید در یک مسیر خاص که همان مسیر افزایش سود است، حرکت کنند؟ یا اینکه آیا توانایی تشخیص و اخذ فرصت‌های سودآور نیازمند ارادة به‌دست آوردن مزایایی است که توسط بازار و توسط ضرورت واقعیت خارجی به‌دست نمی‌آید؟ (لاوسون، 2009) این یک برداشت اشتباه از هستی‌شناسی است که اقتصاددانان را محدود می‌کند که جهان واقعی را در قالب‌هایی مانند بازار، پول، شرکت، مؤسسه، تکنولوژی و غیره بریزند. اصول اساسی اقتصاد، به‌مثابة یک قانون و قاعدة ذهن، و مانند قانون منطق انتخاب است، نه به‌مانند قانون طبیعت در اقتصاد. لذا ما می‌توانیم از محتویات آن دسته از نظراتمان که آنها را عمیقاً قابل اعتماد می‌دانیم، به‌عنوان فرضیاتی برای تحلیل‌های هستی‌شناختی استفاده کنیم؛ چراکه واقعیت، دارای سطح غیر بالفعل نیز می‌باشد. این سطح، بر ساختارها و مکانیسم‌های حاکم بر رویدادهای مختلف محقق دلالت دارد که مستقل از تجربه بوده و غالباً مشاهده‌ناپذیرند. جریان غالب، اقتصاد را به‌عنوان نظریة انتخاب عقلانی ابزار در نظر می‌گیرد که در قالب حرکات مکانیکی می‌خواهد به بهینة حداکثر مطلوبیت برسد و حداکثرسازی مطلوبیت، هدف ازپیش تعیین‌شدة حرکات اقتصاد است. حرکات انسان، لزوماً به حداقل بهینة اقتصادی ختم نمی‌شود؛ چراکه انسان‌ها در محاسبات خود دچار خطا می‌شوند. از سوی دیگر، انسان موجودی انتخابگر است و تأکید بر حداکثرسازی مطلوبیت به‌عنوان تنها هدف اعمال اقتصادی، با اصل انتخاب و اختیار انسان تناقض دارد. لذا چنین نیست که طبیعت در تعادل بلندمدت به فرد یک تابع مطلوبیت بدهد و قیودی را برای او فراهم سازد؛ چراکه در این صورت «انتخابی» که مطلوبیت فرد را به حداکثر برساند، به لحاظ ریاضی ازپیش تعیین‌شده خواهد بود و وظیفة فرد صرفاً یافتن آن به یک شیوة محاسباتی خواهد بود و در تعادل بلندمدت هیچ انتخاب آزادانه‌ای برای فرد نمی‌تواند وجود داشته‌ باشد و تنها این مسئله مطرح خواهد شد که آیا فرد به اندازة کافی باهوش است که بتواند و بداند که در چه حالتی مطلوبیت او به حداکثر خواهد رسید؟! (پسران و لاوسون، 1376،‌ٌ ص221). پس اقتصاددانان جریان غالب، بر مبنای شواهد و واقعیات تصمیم نمی‌گیرند؛ بلکه تصمیمات آنها مبتنی بر انتزاع است. این اقتصاد نسبت‌به عدم تناسب بینش‌های موجود با ماهیت دنیای واقعی بی‌توجه است. اقتصاد نئوکلاسیک اتاقک ایزولة به‌دور از واقعیت است که اقتصاددان خود را در آن به‌دور از اتفاقات جامعه محبوس کرده است. لاوسون می‌خواهد اقتصاددانان را از این اتاق ایزوله بیرون بکشد و وارد میدان واقعیت کند.
    هربرت سایمون (1995) نخستین کسی بود که فرض توانایی نامحدود بنگاه‌ها در پردازش و به‌کارگیری اطلاعات به‌منظور اتخاذ تصمیم‌های بهینه در جهت منافع بنگاه را مورد انتقاد قرار داد و اصطلاح عقلانیت محدود (Bounded Rationality) را برای ارائة تصوری واقع‌گرایانه‌تر از توانایی انسان‌ها در حل مسئله پیشنهاد نمود. براین‌اساس، بنگاه‌ها لزوماً در تصمیم‌های خود بر اساس نتایج محاسبات مبتنی بر مدل‌های متعارف در علم اقتصاد عمل نمی‌کنند (منظور و طاهری، 1392، ص 162).
    سایمون با نقد رویکرد عقلانیت کامل اقتصاد کلاسیک - که در آن، مطلوبیت به‌طور مطلق در رسیدن به هدف خلاصه می‌شود - فرایند تصمیم را نه یک فرایند کاملاً در اختیار فرد با دانش کامل، که یک فرایند تحت‌تأثیر انواع محدودیت‌های بیرونی و درونی می‌داند. اگـر عقلانيـت كامـل كـه سنگ بناي تئوري اقتصادي محسوب مي‌شود، قابليت تطابق با واقعيـت را نداشـته باشد، بدين معنـا كـه نتوانـد توصـيف درسـتي از رفتـار اقتصـادي مـردم و فراينـد تصميم‌گيري آنها ارائه ‌كند، قاعدتاً مي‌توان به اين نتيجه دست يافت كه نظرية اقتصادي مرسـوم، توانـايي شناخت جامعه و ارائة توصيه‌هاي كاربردي را به‌منظور حـل مسـائل و مشـكلات جامعه نيز ندارد (رنانی و همكاران، 1391، ص 77).
    در چهارچوب رهیافت لاوسون، دلیل اصلی بی‌نظمی موجود در اقتصاد معاصر، غفلت عمومی از تحقیق هستی‌شناختی است. فقدان تحقیق هستی‌شناختی موجب انکار تفاوت‌های جهان، عمق آنها و باز بودن آینده شده است. واقعیت نمی‌تواند به یک جریان واقعی از حوادث یا وضعیت امور کاسته شود. واقعیت، نه‌تنها باز است، بلکه چندلایه نیز می‌باشد (لاوسون، 1997، ص 81).
    3. روش پس‌كاوي؛ سهم لاوسون در روش‌شناسی علم اقتصاد
    سؤال از نحوة پرداختن پژوهشگر به یافتن پدیده‌هایی که آنها را قابل شناخت می‌داند، یک سؤال روش‌شناختی است که پاسخ آن مستلزم ارجاع به پاسخ‌های معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی است. روش‌های تحقیق، فنون یا رویّه‌های عملی‌اند که به‌منظور گردآوری و تحلیل داده‌های مربوط به یک سؤال پژوهشی یا فرضیة مورد سؤال قرار می‌گیرد (محمدپور، 1389، ص 57). این سؤال روش‌شناختی که «آیا می‌توان از روش‌های علوم طبیعی در علوم اجتماعی استفاده کرد یا نه؟» خاستگاه ارائة نقدی دیگر از سوی لاوسون به اقتصاد نئوکلاسیک بوده است. جهانی که اقتصاددانان جریان غالب مطالعه می‌کنند، جهانی تجربی است. به‌تبع آن، این گروه از اقتصاددانان از روش‌شناسی اثبات‌گرایی یا ابطال‌گرایی استفاده می‌کنند. مهم‌ترين اصول روش‌شناختي پارادايم اثبات‌گرایی به شرح زیر است:
    پديدار‌گرايي؛ که بر منحصر ‌به‌‌فرد بودن تجربه به‌‌مثابة تنها مبناي درخور اعتماد براي معرفت علمي تأكيد دارد؛ بدان معنا كه علم بايد بر تجربه مبتني باشد (کالاکوسکی، 1972، ص 44). 
    نام‌گرايي؛ بدین معنا که هر مفهوم انتزاعي استفاده‌شده در تبيين‌هاي علمي، بايد بر‌آمده از تجربه باشد؛ ازاين‌رو، مفاهيم متافيزيكي دربارة امور مشاهده‌ناپذير، صرفاً نشانه‌هايي‌اند كه وجود عيني و خارجي ندارند (هیندس، 1977، ص 16).
    اتم‌گرایی؛ كه بر اساس آن، موضوعات مورد تجربه و مشاهده، آثار رويدادهاي ذره‌اي، مجزا و مستقلي‌اند كه اجزاي پايه و بنيادين جهان را مي‌سازند. ازآنجاكه تعميم‌ها با تأثيرات ذره‌اي انجام مي‌شوند، نبايد به موضوعات انتزاعي در جهان ارجاع داده شوند؛ بلكه صرفاً نظم ميان رويداد‌هاي ذره‌اي هستند (هار، 1960، ص132). 
    اثبات‌گرایان بدون توجه به سازوکارهای بنیانی قاعده‌مندی‌های اقتصادی و صرفاً با تأکید بر موفقیت علوم طبیعی معتقدند که علوم اجتماعی باید از همان روش و راهبردهای علوم طبیعی استفاده کند. این جریان معتقد است که مدل‌سازی صوری و روش‌های ریاضی و کمی - که صحت آنها عمدتاً محدود به شرایط کنترل آزمایشگاهی است - مناسب‌ترین راه برای اقتصاد است. رویدادها صرفاً در سطحی که تجربه می‌شوند، معنادارند. شرط ضروری هر علمی این است که دارای قوانینی باشد که قابل تحلیل و پیش‌بینی باشد. در واقع پارادایم‌های اقتصاد نئوکلاسیک به‌جای تولید معرفت، بر کشف آن تأکید دارند و معتقدند که منطق علوم اجتماعی باید از منطق علوم طبیعی پیروی کند. جوهرة اصلی اقتصاد نئوکلاسیک، فرمالیسم است که جهان و نظام مطالعاتی ما را بسته در نظر می‌گیرد. لاوسون به نقد ماهیت معرفت در اقتصاد نئوکلاسیک می‌پردازد و می‌گوید که ساحت علوم اجتماعی، متمایز از ساحت علوم طبیعی است و منطق معرفت این دو، کاملاً با هم متفاوت است. ماهیت واقعیات اجتماعی به‌گونه‌ای است که روش قیاسی- استنتاجی را بر نمی‌تابد. واقعیت‌های اجتماعی از اتم‌های مجزا ساخته نشده‌اند (لاوسون، 2009)؛ بلکه قلمروی از پدیده‌ها را شامل می‌شود که وجود آنها تا حدی وابسته به ماست؛ و مانند سیستم زبان، برایندی از تعامل بشر هستند و ذاتاً پویا و فرایندی می‌باشند. مطابق با این دیدگاه، ماهیت معرفت به‌گونه‌ای خواهد بود که توافق معنایی و میان ذهنیت‌هایی که در جریان تعامل‌های اجتماعی شکل می‌گیرند، به‌شکل الگوها یا نظام‌مندی‌هایی درمی‌آیند که به جهان اجتماعی نظم و ثباتی نسبی می‌بخشد. این الگوها، توأمان سیال و نسبتاً پایدار هستند. لاوسون معتقد است که دانش و معرفت افراد از واقعیت همراه با عمل انتخاب آنها، موجب ایجاد تناسب در اقتصاد می‌گردد. داده‌های بازار نمی‌تواند افراد و عاملان اقتصاد را وادار به عمل کردن بر طبق یک شیوة خاص کند. داده‌ها باید به‌طور ارادی فهم و درک شوند؛ در واقع باید توسط تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان به‌عنوان فعالان صحنة اقتصاد تولید شود. معرفت اقتصادی نمی‌تواند از طریق مکانیک، سیستم قیمت خود را به عاملان اقتصادی تحمیل کند؛ بلکه باید در گفتمان بازار و با تلاش و با شعور و عقل آنها ایجاد شود (فولبورك، 2009، ص148). بنابراین در قاموس رئالیسم انتقادی، تعامل ارتباطی از زمینه‌های اساسی شکل‌گیری معرفت است. این تعاملات، متضمن توزیع و انتقال معنایند. در این راستا، شیوه‌های برقراری ارتباط و زبان می‌توانند نقش مهمی داشته باشند؛ لذا معرفت بیشتر به مثابة یک عمل اجتماعی تولید می‌گردد و جنبة تئوریک دارد.
    به‌طورکلی، لاوسون (2009) سه نقد اصلی بر مدل‌سازی ریاضی اقتصاد نئوکلاسیک مطرح می‌کند:
    1. روش ریاضی نوعی ابزار است: انواع مدل‌های قیاسی- ریاضیاتی که اقتصاددانان استفاده می‌کنند، مانند همة روش‌های تحقیق، نوعی ابزارند.
    2. هر ابزاری مناسب یک محدودة علمی خاصی است. همة ابزارها با مجموعة محدودی از کارها و پدیده‌ها در مجموعة محدودی از بافت‌ها مرتبط‌اند.
    3. ماهیت و شرایط واقعیت اجتماعی چنان است که اشکال دلایل قیاسی- ریاضیاتی مطلوب اقتصاددانان مدرن، اغلب برای تحلیل اجتماعی خردمندانه نامناسب است. ماهیت واقعیت اجتماعی به‌گونه‌ای است که ابزار و روش ریاضی را برنمی‌تابد (همان، ص 124). 
    عدم کفایت روش ریاضی برای اقتصاد به این دلیل است که: 1. پیش‌فرض این روش، ارتباط قاعده‌مند حوادث است؛ 2. اقتصاددانان باید در تئوری‌پردازی مفاهیمی را به‌وجود بیاورند که با این قاعده‌مندی سازگار باشد  (If ͢ then).
    3. جهان همیشه در نظم خود قرار دارد؛ یک قاعده‌مندی فراگیر و جهان‌شمول تجربی در همه‌جا حضور دارد؛ و واقعیت اجتماعی از اتم‌های مجزا ساخته شده و هر اتمی مستقل از اتم دیگر است (سیستم بسته) و اجزای خاص خود را دارد. لاوسون هر سه مورد از این پیش‌فرض‌ها را رد می‌کند. او معتقد است که روش‌های تحقیق باید با ماهیت موضوعات تحقیق متناسب باشد. اجتماع، به شدت متکثر است و چهره‌های متفاوتی دارد. واقعیت اجتماعی مشابه زبان است. یک فرد به‌تنهایی قادر به ایجاد زبان نیست. زبان وقتی به‌وجود می‌آید که افراد با هم تعامل داشته باشند. اجتماع نیز چنین است (لاوسون، 2009).حوادث منظم و قانونمند از نوع ضروری و بایسته، به‌ندرت در حوزة علوم اجتماعی رخ می‌دهند (لاوسون، بی‌تا، ص2)؛ لذا پیش‌بینی دقیق در زمینة رویدادهای اجتماعی امکان‌پذیر نیست. از سوی دیگر، انجام پیش‌بینی‌های دقیق در تغایر با انتخاب و آزادی انسان است؛ حال آنکه جاذبة تئوری واقعیت و به‌طورکلی مقولة علم، انتخاب انسان بوده است. 
    درواقع لاوسون به‌جای استفاده از روش قیاس و روش استقرا، از پس‌كاوي برای تحلیل‌های اقتصادی استفاده می‌کند؛ یعنی تجزیه و تحلیل باید با شروط و درون‌بینی‌هایی که پشت حوادث قرار دارد، آغاز گردد و سپس باید ساختارها و نیروهایی که باعث حدوث این حوادث می‌شود، مشخص شود تا بتوان به فهم و شناخت رسید (قائمی‌نیا، 1392،‌ ص26). پس‌كاوي روشی است که با آن از طریق شناسایی یا تحمیل مکانیسم‌هایی که در ایجاد یک پدیدة خاص مسلم انگاشته می‌شوند، توضیحی را برای آن پدیدة خاص ارائه می‌دهند (پاپاکریستوس، 2018، ص58). بر طبق چشم‌انداز واقع‌گرایی انتقادی، پس‌كاوي یک روش متافیزیکی است که با کمک آن، توضیحی برای یک پدیدة تجربی ارائه می‌شود. وقایع با تعریف (و شناسایی) سازوکارهایی که قادر به تولید آنها هستند، توضیح داده می‌شوند و شرایط وقوع این پدیده، بازسازی می‌گردند. پس‌كاوي، دال بر چیزی است که ممکن است بخشی از دنیای واقعی باشد و از طریق آن یک درک جدید دربارة جهان معرفی شود (همان، ص63).
    چرخة کشف علمی از طریق پس‌كاوي

    (Papachristos,2018; Wuisman,2005;Bhaskar,2008)
    پس‌كاوي با توصیف ویژگی‌های مهمی از پدیدة ناشناختة X - که به‌خاطر آن یک خلأ نظری در دانش وجود دارد - آغاز می‌شود (شکل بالا). سپس X به‌عنوان یک پدیدة کلی‌تر از طریق قیاس بازنگری می‌گردد و طیف وسیعی از فرضیه‌های پویای H مطرح می‌گردد که هر کدام شامل مجموعه‌ای از مکانیسم‌های مولد است. سپس اعتبار آنها با استنتاج نتایج منطقی آنها ارزیابی می‌شود. سرانجام، اگر الگوهای نتایج استنتاج‌شده با نتایج حاصل از نمونة بررسی شده، منطبق نباشد، چرخة جدیدی از قیاس، استنتاج و استقرا شروع می‌شود (پاپاکریستوس، 2018، ص 65). تجزیه و تحلیل، از درون‌بینی‌ها، شهودها و امثال اینها آغاز می‌شود که ما نسبت‌به حوادث بالفعل داریم و ازاین‌رو تلاشی است برای نیل به این فهم و شناخت که چه نوع سازوکار، گرایش و ساختاری را می‌توان علت به بار آمدن این قبیل حوادث بالفعل دانست (پیتر،1381، ص 52). به عبارت ساده‌تر، در پس‌كاوي، پدیده‌های ناآشنا، با تمثیل، قیاس یا استعاره نسبت به پدیده‌هایی که آشنا هستند، تبیین می‌شوند؛ مثل تبیین تغییرات اجتماعی در درازمدت با کمک قیاس با تکامل زیستی (برت، 1389، ص 337). پس‌كاوي همراه با مدل‌سازی و شبیه‌سازی وسیله‌ای برای تغییر جهت از تحقیقات تاریخی مربوط به تحولات تکنولوژی/ سیستم واحد به‌سمت تحولات پایدار تکنولوژی/ سیستم چندسطحی فراهم می‌آورد. پس‌كاوي باعت فهم بهتر عوامل و روش‌هایی می‌شود که در آنها تحولات و رفتارهای سیستم چندسطحی با اطمینان بیشتری به‌دست می‌آیند. این روش می‌تواند مبنایی برای توسعة اصولی برای مشخص کردن و اندازه‌گیری موقعیت‌های مناسب، نظام‌ها و دورنماها گردد؛ زیرا طبقه‌بندی متغیرهایی را تسریع می‌بخشد که می‌توانند به کاربردی شدن مفاهیم نظری مربوط به یک نمونه از طریق نمونة پایه به‌عنوان مثال شاخص‌های موقعیت مناسب، کمک کند (همان،68). 
    مبنای هستی‌شناختی استدلال پس‌كاوي این است که اقتصاد، یک سیستم باز است و روابط و متغیرهای آن پیوسته در حال تغییر و تحول‌اند. برای تحلیل واقعیت‌های اقتصادی- اجتماعی و پیدا کردن روش‌های مناسب برای مطالعة جهان اقتصادی _اجتماعی، نخست باید ماهیت سیستم‌های باز شناخته شوند. لاوسون (1997) معتقد است در مورد فرایند پس‌كاوي نمی‌توان مستقل از زمینه‌های دیگر، چیز زیادی گفت؛ غیر از اینکه پس‌كاوي به احتمال زیاد در چهارچوب منطق همانندی یا استعاره عمل می‌کند و به‌شدت دیدگاه‌ها، باورها و تجارب محقق را ترغیب می‌کند (لاوسون، 1997، ص 227).
    رئالیسم انتقادی، برنامة پژوهشی لاوسون، بر مبنای فلسفة رئالیسم استعلایی (Transcendental realism) روی دیدگاه باسکار استوار شده است. مطابق با رئالیسم استعلایی باسکار، هدف علم از کشف عوامل علّی، عبارت است از شناسایی ساختارها، مکانیسم‌ها و گرایش‌هایی که پدیده‌ها را در سطحی متفاوت ایجاد یا تسهیل می‌کند. اگر هدف علم نشان دادن ساختارهای حاکم بر سطح پدیده‌ها باشد، در این صورت قاعده‌مندی‌ها نه تجربی‌اند و نه گزاره‌هایی در خصوص رویدادها و قاعده‌مندی‌های آنها؛ بلکه تبیین‌گر ساختارها و روش‌های خاص عمل آنها هستند. همچنان‌که لایه‌های عمیق‌تر واقعیت آشکار و درک می‌شود، دانش به‌دست‌آمده ممکن است ما را به بازبینی و تجدید نظر در تصور قبلی از پدیده‌ای که سطح عمیق‌تر تبیین می‌کند، سوق دهد؛ لذا در این چهارچوب با حرکت مستمر از کشف و درک و نیز کشف و تجدید نظر و بازبینی پیش می‌رود (لاوسون، 1997، ص43). به عبارت دیگر، رئالیسم استعلایی مفهومی از علم و تبیین را حمایت می‌کند که کاملاً متفاوت با قیاس‌گرایی است. طبق این دیدگاه، علم محدود به یا حتی وابسته به پیدا کردن پیوستگی حوادث نیست؛ بلکه هدف، شناسایی و پیدا کردن ساختارها، مکانیسم‌ها، نیروها و گرایش‌هایی است که حاکم بر جریان حوادث‌اند یا آنها را تسهیل می‌کنند. جوهرة روش پس‌كاوي این است که با ارجاع به نیروها، مکانیسم‌های پایا و نیز تمایلاتِ مرتبط است که پدید‌ه‌های جهان تبیین می‌گردد. لذا رفتار بی‌طرفانة علمی، تشخیص نسبیت در بین ساختارها و درک روش‌های خاص عمل آنهاست (همان، ص 271). 
    هر نوع قاعده‌مندی ویژه و محدود تجربی به‌عنوان پایه‌ای برای استنتاج پس‌كاوي جهت ساختن مفروضاتی در خصوص مکانیسم‌های علّی ویژه به کار می‌رود. در این معنا، استدلال استعلایی مورد خاصی از استدلال پس‌كاوي است (همان، ص 228).
    مفهوم رئالیسم استعلایی نیاز به بررسی قاعده‌مندی‌های موردنظر در قیاس‌گرایی را رد می‌کند. رئالیسم استعلایی، علم را به‌عنوان یک فرایند اجتماعی جایزالخطا تحلیل می‌کند که در درجة اول، با شناسایی و درک ساختارها، نیروها، مکانیسم‌ها و گرایش‌های آنها مرتبط است. این ساختارها، نیروها، مکانیسم‌ها و گرایش‌های آنها در راستای ایجاد مکانیسم‌هایی تولید می‌شوند که هم در سیستم‌های باز و هم در سیستم‌های بسته کاربرد دارد. رئالیسم استعلایی مفهومی است که در قالب آن، علم با روش استنتاج پس‌كاوي مشخص می‌شود (همان، ص 45). بنابراین، می‌توان فهمید که در چهارچوب رهیافت لاوسونی، استدلال پس‌كاوي عبارت است از حرکت از شناخت برخی پدیده‌های موجود در هر سطح از واقعیت، به‌سمت شناخت مکانیسم‌ها در یک سطح عمیق‌تر از واقعیت، که به تعمیم پدیدة اولیه‌ کمک می‌کند. به نظر باسکار نیز یکی از جنبه‌های انتقادی مفروض گرفته‌شده توسط علم از جهان، لایه‌بندی کردن آن است. عملکرد و رفتار یک سازوکار خاص به‌صورت کلی توسط مسلم انگاشتن وجود سازوکار دیگری که تحت «نظمی پایین‌تر» عمل می‌کند، سطحی بسیار بنیادین‌تر از هستی شرح داده می‌شود. این سازوکارها صورت لایه است. لایه به‌طور کلی دارای ویژگی ظهوری است؛ یعنی درحالی‌که هر یک از لایه‌ها در عملکرد سازوکارها در نظمی پایین‌تر ریشه دارد، نمی‌تواند به آن تقلیل داده شود. هر لایه دارای قدرت علّی است که تنها می‌تواند توسط نظریه‌های ویژة مربوط به آن تبیین شود (ر.ك: کالیر، 1994، فصل 4).
    4. تحلیل نسبت هستی‌شناسی و روش‌شناسی 
    مدل‌‌سازی و صورت‌بندی ریاضیاتی که هستة اصلی و بنیادین اقتصاد متعارف را تشکیل می‌دهد، عامل اصلی فاصله گرفتن اقتصاد متعارف از عالم واقع است. لاوسون معتقد است که حتی با تغییرات و تحولاتی که اقتصاد متعارف در زمینه‌های گوناگونی همچون نظریة بازی‌های تکاملی، اقتصاد زیست‌محیطی و اقتصاد آزمایشگاهی پذیرفته است، همچنان چهارچوب مدل‌سازی و صورت‌بندی ریاضیاتی آن، دست نخورده باقی مانده است (لاوسون، 1388، ص 144-145). وی پاسخ این پرسش را که چرا روش ریاضی برای پرداختن به موضوعات اجتماعی مناسب نیست، در هستی‌شناسی می‌داند. هر موضوعی روش تحلیل خاص خود را دارد. به ‌عبارت دیگر، هر روش تحلیل، تنها برای انواع خاصی از موضوعات مناسب است، نه برای همة آنها. این موضوع در خصوص روش‌های ریاضیاتی نیز صادق است. ضعف عملکرد اغلب تحلیل‌های اقتصاد مدرن این است که روش‌های ریاضیاتی را در وضعیت‌هایی که تا حد زیادی برای آنها مناسب نیستند، به کار می‌برد. پیش‌فرض هستی‌شناسانة اقتصاد جریان اصلی، وجود یا فرض سیستم‌های بسته است؛ یعنی سیستم‌هایی که در آنها وقوع حوادث (قطعی یا تصادفی) قاعده‌مند است. این در حالی است که جامعه و قاعده‌مندی‌های موجود در رخدادهای اجتماعی، همواره تابع یک سیستم بسته نیستند که در آن، حوادث همبسته به‌شکلی در نظر گرفته می‌شوند که فرض می‌شود یک مجموعه (که معمولاً به‌عنوان متغیرهای مستقل مفهوم‌سازی می‌شوند)، عامل علّی سایر حوادث (متغیر وابسته) هستند (همان، 148-149).
    لاوسون پس از طرح پیش‌فرض هستی‌شناسانة اتکا بر سیستم بسته در اقتصاد متعارف، از دو پیش‌فرض اتم‌گرایی و ایزوله‌گرایی به‌عنوان دو ویژگی هستی‌شناسانة دیگر اقتصاد مدرن نام می‌برد که به دلیل اتکای سیستم‌های بسته به روش‌های قیاسی- ریاضیاتی پدید می‌آیند. این ویژگی‌ها به افرادی اشاره دارند که در تعاملاتشان به‌صورت مجزا، مستقل و غیرقابل تغییر (و بنابراین قابل پیش‌بینی) عمل می‌کنند. تکیه بر این ذرات (همانند اتم‌ها) در نظریه‌پردازی قیاس‌گرای اقتصاد مدرن، تنها به این خاطر حصول اطمینان از این موضوع است که تحت شرایط معین و داده‌شدة x همواره نتیجة یکسان y حاصل خواهد شد (همان، ص 151)؛ اما واقعیت این است که این دیدگاه ضرورتاً توصیف‌گر حوزه‌های اجتماعی نیست. در واقع شرایط مورد اشاره (دنیایی از اتم‌های مجزا) واقعاً در حوزه‌های اجتماعی به‌ندرت رخ می‌دهند. لاوسون می‌گوید: «من این نتیجه را بر اساس یک نظریه (پسینی) از هستی‌شناسی اجتماعی به دست آورده‌ام؛ مفهومی از ماهیت مواد سازندة واقعیت اجتماعی که در سایر آثار خود از آن دفاع کرده‌ام» (ر.ك: لاوسون، 1997 و 2003(b)). «منظور من از واقعیت اجتماعی یا حوزة ساحت اجتماعی، آن دامنه از تمام پدیده‌هاست که وجودشان لااقل تا حدودی به ما بستگی دارد» (لاوسون، 1388). ساحت اجتماع، بسیار در‌هم‌تنیده و متصل است. در اینجا موضوع بنیادین، رواج روابط اجتماعی درونی همچون روابط موجود بین کارفرما و کارمند، معلم و دانش‌آموز، صاحب‌خانه و مستأجر یا والدین و فرزندان است. در هیچ‌یک از این موارد، شما نمی‌توانید یکی را بدون دیگری داشته باشید. هر یک از این موارد، از طریق رابطه با دیگری ساخته می‌شود. جامعه را نمی‌توان به اعمال انسان و واقعیاتی از این دست فروکاست؛ بلکه فرایندها و ساختارهای زیربنایی اجتماعی و گرایش‌ها و قدرت آنها را هم شامل می‌شود. به ‌عبارت بهتر، ساحت اجتماع تنها از یک سطح هستی‌شناختی تشکیل نشده است. جهان تنها از رخدادها، حوادث و تجربه‌ها یا تصورات ذهنی ما تشکیل نشده است؛ بلکه همچنین از گرایش‌ها، مکانیسم‌ها، نیروها و ساختارهای زیرینی که غیرقابل ‌مشاهده هستند؛ شکل گرفته است (لاوسون، 2003(a)، ص19-20) همچنین مشکل نگرش جریان اصلی آن است که پیش‌شرط‌های هستی‌شناسانة روش‌های فرمالیستی آن، نه‌تنها برای همة ساحت‌های اجتماعی قابل کاربرد نیست، بلکه تنها برای رخدادهایی خاص قابلیت کاربرد دارد. اگر زندگی اجتماعی همواره ذره‌وار بود و اگر برای هر نوع رخدادی می‌توانستیم به‌طور مؤثر مجموعة ثابتی از علت‌ها را مجزا سازیم، در آن صورت احتمالاً زمینه برای تأکیدی که اقتصاددانان جریان اصلی بر روش‌های قیاس‌گرای مورد استفادة خود دارند، فراهم می‌شد؛ ولیکن بهترین تحلیل هستی‌شناسانة ما پیشنهاد می‌کند که بَستارها حالت‌های خاصی از هستی‌شناسی اجتماعی هستند؛ درحالی‌که تجربة پسینی ما حاکی از آن است که این حالت خاص به‌ندرت رخ می‌دهد (لاوسون، 1388، ص 156-157). لذا تحلیل مسائل اجتماعی-اقتصادی تأکید بر روش قیاسی-ریاضی به‌عنوان تنها روش تحلیل را برنمی‌تابد؛ بلکه روش مناسب برای تحلیل پدیده‌های اقتصادی اجتماعی، روش موسوم به پس‌كاوي است. در این روش، امور واقع مورد مطالعه قرار می‌گیرند و به‌منظور تبیین آنها نظریه‌ای تدوین می‌گردد. این روش، غیر از استقرا و قیاس است. قیاس اثبات می‌کند که چیزی ضرورتاً وجود دارد و استقرا نشان می‌دهد که چیزی عملاً در حال فعالیت است. پس‌كاوي بیان می‌کند که چیزی ممکن است وجود داشته باشد. در این نوع استنتاج، میان مقدمات میانی با آخرین مقدمه، رابطة قطعی وجود ندارد (پایا، 1379، ص 118). همین غیرقطعی بودن و احتمالی بودن روش پس‌كاوي است که آن را برای تحلیل‌های اقتصادی- اجتماعی مناسب می‌کند. البته این به‌معنای نفی کامل روش ریاضیاتی نیست؛ بلکه روش ریاضی- فرضیه‌ای باید در موقعیت مناسب به کار رود.
    دانستن این نکته مهم است که شکل ضروری استنتاج که مورد حمایت رئالیسم استعلایی است، نه قیاس است و نه استقرا؛ بلکه استدلال پس‌كاوي یا استدلال ‘as if’ است که مبتنی بر همانندی (آنالوژی) یا استعاره است و از مفهوم برخی پدیده‌های مورد علاقه، به مفهوم برخی انواع کاملاً متفاوت از چیزها، مکانیسم‌ها، ساختار یا شرایطی که تا حدی مسئول پدیدة داده شده است، منتقل می‌شود. قیاس با حرکت از این ادعای عمومی که همة کلاغ‌ها سیاه هستند، به این استنتاج خاص که کلاغ بعدی نیز سیاه خواهد بود، متصور می‌رسد. استدلال استقرایی با حرکت از مشاهدة تعداد زیادی از کلاغ‌های سیاه، به این ادعای عمومی که همة کلاغ‌ها سیاه هستند، منتقل می‌شود. استدلال پس‌كاوي با حرکت از مشاهدة تعداد زیادی از کلاغ‌های سیاه به نظریه‌ای از مکانیسم درونی‌ (شاید هم بیرونی) دربارة کلاغ‌ها که در قالب این مکانیسم آنها باید سیاه باشند، دست مي‌يابد. در حالت ایدئال، این نوع استدلال حرکت از یک پدیدة سطحی به یک چیز علّی تا حدی عمیق‌تر است (لاوسون، 1997، ص 43). هدف از این استدلال، شمولیّت یک پدیده تحت یک تعمیم نیست (این فلز در صورتی که حرارت ببیند، منبسط می‌شود؛ زیرا همة فلزات این گونه‌اند)؛ بلکه هدف، شناسایی عامل مسئول آن پدیده است که به ایجاد یا حداقل تسهیل آن کمک می‌کند. به‌عبارت دیگر، هدف، فرض یک مکانیسم (معمولاً در سطح‌های مختلف، برای پدیدة در حال توضیح) است که اگر وجود داشته باشد و به یک روش مسلّم عمل کند، می‌تواند دلیل پدیده‌ای باشد که برای تبیین انتخاب شده است. در مورد فرایند پس‌كاوي نمی‌توان مستقل از زمینه‌های دیگر چیز زیادی گفت؛ غیر از اینکه آن به احتمال زیاد تحت منطق همانندی یا استعاره عمل می‌کند و به‌شدت از دیدگاه‌ها، باورها و تجارب محقق تأثیر می‌پذیرد (همان، ص 227).
    5. اقتصاد اسلامی و استدلال پس‌كاوي
    تاکنون چهار روش استدلال در فلسفة علم به رسمیت شناخته شده است که عبارت‌اند از استقرا، قیاس، استنتاج از طریق بهترین تبیین (abduction) و پس‌كاوي. در این مقاله ما به روش پس‌كاوي پرداختیم. در خصوص این روش استدلال و ارتباط اقتصاد اسلامی با آن، دو نکتة مهم مطرح می‌شود: نخست اینکه نحوة مواجهة روش‌شناختی اقتصاد اسلامی با روش پس‌كاوي چگونه می‌تواند باشد و سهم و وزن این روش استدلال در اقتصاد اسلامی در مقایسه با سایر روش‌های استدلال چقدر باید باشد؛ و نکتة دوم اینکه، آیا در مبانی فلسفی اقتصاد اسلامی نشانه‌هایی از به‌کارگیری استدلال پس‌كاوي دیده می‌شود یا خیر؟ به نظر می‌رسد که در دیدگاه‌های علامه طباطبایی وجوه مشترکی بین دیدگاه‌های رئالیستی لاوسون و رئالیسم مد نظر در فلسفة اسلامی وجود دارد. طبق نظر علامه طباطبایی، واقعیت به‌طور اجمالی اثبات شده است، نه به‌طور کامل. علم در دست ماست نه معلوم و انطباق علم بر معلوم به‌طور اجمالی است، نه به‌طور کامل. دسترسی انسان به واقعیت خارج از خود نیز به‌طور اجمالی است و نه به‌طور کامل. انسان با قوة ادراک و فکر، احاطة تقریبی به همة حوادث دارد (یزدانی مقدم، 1393، ص 13). در اشتراک با رئالیسم انتقادی، رئالیسم اسلامی شناخت را صرفاً محصول ابزارهای حسی نمی‌داند؛ بلکه برای شناخت جهان خارج، برخی اصول هستی‌شناسانه، مانند اصل واقعیت، مبدأ عدم تناقض و اصل علیت را در نظر می‌گیرد (پارسانیا، 1385، ص 27).
    همچنین در خصوص هستی‌شناسی اجتماعی، هم در رئالیسم اسلامی و هم در رئالیسم انتقادی، سطوح متناظری مانند توانایی‌بخشی و محدودکنندگی جامعه، علت و معلول شدن هر کدام از فرد و جامعه، چگونگی تغییر واقعیت اجتماعی و نگرش انتقادی به فرد و جامعه وجود دارد. علامه طباطبایی در تفسیر آیة 200 سورة آل‌عمران به این نکات اشاره کرده است (ر.ك: طباطبائی، 1361، ص 164-156). درحالی‌که رئالیسم انتقادی از روش استدلال پس‌كاوي برای توضیح رخدادها استفاده می‌کند. به نظر می‌رسد نزدیک‌ترین روش در مباحث اسلامی به مفهوم پس‌كاوي در رئالیسم انتقادی، روشی به‌نام قیاس مستنبط‌العله است؛ در واقع، بین قیاس صحیح (منصوص‌العله و اولویت) و قیاس‌هاى باطل، یک نوع قیاس وجود دارد که به قیاس مستنبط‌العله مشهوراست.
    منظور از قیاس مستنبط‌العله، این است که علت حکم در ذیل آن، از طرف شارع بیان نمى‌شود؛ ولى مجتهد با قدرت فهم و تشهیذ ذهن خود، نزدیک‌ترین علت را استنباط نموده، بر اساس آن قیاس مى‌کند. به بیان دیگر، مجتهد از روی عقل و بدون نص شرعی به علت حکم پی‌می‌برد (مکارم شیرازی،1373، ص 210). برای مثال، مجتهد به این نکته علم حاصل می‌کند که علت تعلق زکات به گندم این است که یک غذای عمومی است. بنابراین، برنج هم چون در اکثر مناطق یک غذای عمومی است، باید مشمول حکم زکات شود (جناتی، 1368، ص 97).
    علماى فقه در برخورد با این نوع قیاس، رعایت حداکثر احتیاط را ضرورى مى‌دانند؛ زیرا با اندک بى‌احتیاطى و زیاده‌روى، به جهت ابهام، ممکن است مجتهد راه ناصواب را بپیماید و بر اساس قیاسات باطل به نتایجى دست یابد که منطبق با موازین شرعى نباشد.
    واضح است که پرداختن عمیق و دقیق به رابطة رئالیسم انتقادی و رئالیسم اسلامی و دلالت‌های روش‌شناختی آن می‌تواند موضوع تحقیقات آیندة محققان و اندیشمندان فلسفة علم اسلامی و اقتصاد اسلامی باشد.
    نتیجه‌گیری
    از منظر واقع‌گرایی انتقادی، اقتصاد یک علم اجتماعی است و از این حیث، نباید تنها با روش‌های مکانیکی و ریاضیاتی تبیین گردد. قانون حداکثرسازی سود، تنها نیروی جهت‌دهندة کنش‌های اقتصادی نیست. این دو اصل، هستة رئالیسم انتقادی را تشکیل می‌دهند. لاوسون یکی از اندیشمندان اصلی رویکرد واقع‌گرایی انتقادی است. طبق دیدگاه وی، اتخاذ یک رویکرد هستی‌شناختی درست و متناسب با پدیده‌های اقتصادی- اجتماعی، موجب جهت‌گیری متناسب روش‌شناختی در اقتصاد می‌گردد. 
    برخلاف مطالعات پیشین، که هر یک به‌طور جداگانه به هستی‌شناسی و روش‌شناسی پرداخته بودند، هدف اصلی این مقاله، آن بود که آیا می‌توان نسبتی بین هستی‌شناسی و روش‌شناسی برقرار نمود؟ برای پاسخ به پرسش، فلسفة علم تونی لاوسون (1997، 2003، 2009) را مبنای تحلیلی قرار دادیم که در آن نتایج استدلالی زیر حاصل شد: 
    اصول اساسی اقتصاد، مانند قانون طبیعت نیستند؛ بلکه به‌مثابة یک قانون و قاعدة ذهن و مانند قانون منطق انتخاب هستند؛ لذا ما می‌توانیم از محتویات آن دسته از نظراتمان که عمیقاً بدان‌ها اعتماد داریم، به‌عنوان فرضیاتی برای تحلیل‌های هستی‌شناختی استفاده کنیم. تحلیل اقتصادی مناسب، مستلزم هستی‌شناسی خودآگاهانه و کنش‌آگاهانه است.
    ساحت علوم اجتماعی متمایز از ساحت علوم طبیعی است و تمایز هستی‌شناختی بین این دو نوع علوم وجود دارد؛ ماهیت واقعیات اجتماعی به‌گونه‌ای است که روش قیاس را برنمی‌تابد. واقعیت‌های اجتماعی از اتم‌های ایزوله ساخته نشده‌اند؛ بلکه قلمروی از پدیده‌ها را شامل می‌شود که وجود آنها تا حدی وابسته به ماست. واقعیت‌های اجتماعی، مانند سیستم زبان، برآیندی از تعامل بشر و ذاتاً پویا و فرایندی هستند. بنابراین، هرگونه تحلیل اقتصادی یک تحلیل اجتماعی نیز هست. 
    روش ریاضی، ابزار مناسب تحلیل‌های اقتصادی نیست. روش ریاضی نوعی ابزار است و هر ابزاری مناسب یک محدودة علمی خاصی است. ماهیت واقعیت اجتماعی به‌گونه‌ای است که ابزار و روش ریاضی را برنمی‌تابد. بنابراین، دیگر روش استقرا و قیاس، روش‌های مناسبی برای تحلیل اقتصادی نیستند. به‌جای این دو، پیشنهاد می‌شود از روش از پس‌كاوي برای تحلیل‌های اقتصادی استفاده شود. 
    در چهارچوب روش رتردواکشن، هر نوع خاصی از هستی‌شناختی مستلزم روش‌شناسی ویژه است. استدلال پس‌كاوانه عبارت است از حرکت از شناخت برخی پدیده‌های موجود در هر سطح از واقعیت به‌سمت شناخت مکانیسم‌ها در یک سطح عمیق‌تر از واقعیت. علم اقتصاد با روش استنتاج پس‌كاوانه هویت می‌یابد و می‌تواند تمایز هستی‌شناختی در واقعیات اجتماعی را تبیین کند. 
    برخی از دلالت‌های تحلیل این مقاله، با مبانی فلسفی اقتصاد اسلامی سازگاری دارد؛ در اقتصاد اسلامی نیز الزاماً روش ریاضی اقتصاد متعارف پذیرفته نمی‌شود و ساحت علوم اجتماعی، متمایز از ساحت علوم طبیعی در نظر گرفته می‌شود. 
    واقع‌گرایی مورد نظر علامه طباطیایی، همانند واقع‌گرایی انتقادی، بر آن است که شناخت جهان واقعی مستلزم پذیرش برخی اصول هستی‌شناسانه مانند اصل واقعیت، مبدأ عدم تناقض و اصل علیت است. از منظر هستی‌شناسی اجتماعی، هم در واقع‌گرایی اسلامی و هم در واقع‌گرایی انتقادی، سطوح تحلیلی نظیر چگونگی تغییر واقعیت اجتماعی و نگرش انتقادی به فرد و جامعه وجود دارد.
    به‌طور خلاصه، هستی‌شناسی مبتنی بر واقع‌گرایی انتقادی، به روش‌شناسی رتردواکشن در تحلیل اقتصادی ختم می‌شود. نزدیک‌ترین روش در مباحث اسلامی به مفهوم پس‌كاوي در رئالیسم انتقادی، روشی به‌نام قیاس مستنبط‌العله است. به‌نظر می‌رسد به‌کارگیری این روش با تأمل و تعمیق بیشتر می‌تواند به‌عنوان یکی از ابزارهای تحلیلی نوین در اقتصاد اسلامی مفید و مؤثر باشد. چنین ایده‌ای تاکنون در ادبیات نظری به لحاظ فلسفة علم اقتصاد به اندازة کافی مورد تحقیق قرار نگرفته است و لذا جا دارد که در مطالعات آینده به آنها پرداخته شود.

    References: 
    • بلاگ، مارک، 1380، روش‌شناسی علم اقتصاد: اقتصاددانان چگونه تبیین می‌کنند، ترجمة غلامرضا آزاد (ارمکی)، تهران، نشر نی.
    • برت، پاتریک، 1389، نظریه‌های جامعه‌شناسی در قرن بیستم، ترجمة محمد خانی، تهران، رخداد نو.
    • پایا، علی، 1379، «دفاع ابزار انگارانه از رئالیسم علمی»، فلسفه، ش1، ص 113-138.
    • پارسانیا، حمید، 1385، «روش رئالیستی و حکمت صدرایی»، در: مقدمه کتاب روش در علوم اجتماعی: رویکردی رئالیستی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
    • پسران، هاشم و توني لاوسون، 1376، بررسی جنبه‌های روش‌شناختی اقتصاد کینز، ترجمة غلامرضا آزاد (ارمکی)، تهران، دیدار. 
    • ترجمان علوم انسانی، ششم شهریور1392، بررسی کتاب هستی‌شناسی و اقتصاد: تونی لاوسون و منتقدانش، http://tarjomaan.com/economy.
    • پیتر، فابین، 1381، «خطابه و واقع‌گرایی در روش‌شناسی اقتصادی: ارزیابی نقادانه دستاوردهای اخیر»، ترجمة بایزید مردوخی، برنامه و بودجه، ش73، ص 43-78.
    • جناتی، محمدابراهیم، 1368، «جایگاه قیاس در منابع اجتهاد»، کیهان اندیشه، ش26، ص 69-99.
    • رنانی، محسن و همكاران، 1391، «نقد عقلانيت كلاسيك؛ رويكرد عقلانيت محدود (مرزبندي‌شده) سايمون»، اقتصاد تطبيقي، ش2، ص 77-99.
    • طباطبائی، سيدمحمدحسین، 1361، تفسیرالمیزان، ترجمة صالحی کرمانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. 
    • قائمی‌نیا، علی‌اصغر، 1392، «دیدگاه تونی لاوسن در دو کتاب "اقتصاد و واقعیت" و "بازبنیاد اقتصاد"»، کتاب ماه علوم اجتماعی، ش65، ص 24-26.
    • لاوسون، تونی، 1388، «ماهیت اقتصاد هترودکس»، ترجمة محمود مشهدی احمد، برنامه ریزی و بودجه، ش108، ص 129-177.
    • متوسلی، محمود و همكاران، 1388، «تاملی نقادانه در ژرفای کاستیهای اقتصاد متعارف»، پژوهشنامه اقتصادی، ش39، ص 175-206.
    • محمدپور، احمد، 1389، روش در روش درباره ساخت معرفت در علوم انسانی، تهران، جامعه شناسان.
    • مقدم، وحید و محمد واعظ برزانی، 1388، «جایگاه رئالیسم و ابزارگرایی در روش‌شناسی علم اقتصاد»، روش‌شناسی علوم انسانی، ش58، ص 33-62.
    • مکارم شیرازی، ناصر، 1373، انوار الاصول، بي‌جا، نسل جوان.
    • منظور، داوود و مجتبي طاهری، 1392، «عقلانیت اقتصادی در بوته نقد اقتصاد رفتاری»، پژوهش‌ها و سیاستهای اقتصادی، ش68، ص 159-174.
    • یزدانی مقدم، احمدرضا، 1393، «اعتباریات اجتماعی؛ تفسیری رئالیستی»، معرفت فرهنگی اجتماعی، ش18، ص 6-21.
    • Archer, M., R. Bhaskar, A. Collier, T. Lawson, A. Norrie (Eds.), 1998, Critical Realism: Essential Readings, Routledge, London.
    • Bhaskar, Roy, 1978, A Realist Theory of Science, Hassocks: Harvester.
    • Blaikie, N, 2007, Approach to Social Inquiry, Second Edition, London: Polity Press.
    • Collier, Andrew, 1994, Critical Realism, London: Verso.
    • Fullbrook(ed.), Edward, 2009, Ontology and Economics: Tony Lawson and His Critics; Routledge, London and New York. 
    • Harre, R, 1960, An Introduction to the Logic of the Sciences, London.
    • Hindess, B, 1977, Philosophy and Methology in the Social Science, Hassocks.
    • Kolakowski, L, Positive, 1972, Philosophy: From Hume to Vienna Circle, Harmondsworth.
    • Lawson, Tony, 1997, Economics and Reality, London and New York, Routledge.
    • _____, 2003 (a), Reorienting Economics, Routledge, London and New York.
    • _____, 2003 (b), “The current economic crisis: its nature and the course of academic economics”, Cambridge Journal of Economics, No. 33, P. 759-777.
    • _____, 2004, “A Conception of Ontology”, Faculty of Economics Sidgwick Avenue Cambridge, CB3 9DD.
    • _____, 2009, “Contemporary economics and the crisis”, real-world economics review, issue no. 50.
    • _____, Back to reality, (No date), Cambridge University, Faculty of Economics, Cambridge CB39DE. UK.
    • Maci,U, 2001, Economic ontology: what? why? how?, Cambridge University Press.
    • Papachristos, George, 2018, A mechanism based transition research, methodology: Bridging analytical approaches, UCL Institute for Environmental Design and Engineering (IEDE), University College London, Vol. 98, P. 57-71.
    • Pinkard, T, 2002, German Philosophy 1760_1860: The Legacy of Idealism, Cambridge University Press.
    • Pratten, Stephen, March, 2007, “The scope of ontological theorizing”, Foundation of Science, No. 12, P. 235-256.
    • Rajasekar , S , Philominathan, P, Chinnathambi, V, 2013, Research methodology, physics.ed-ph, P. 1-53.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمان زاده، رامینه، پاداش، حمید، خادم علیزاده، امیر.(1397) تحلیل نسبت هستی‌شناسی و روش‌شناسی علم اقتصاد با اتکا بر رهیافت لاوسون. دو فصلنامه معرفت اقتصاداسلامی، 9(2)، 27-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رامینه سلیمان زاده؛ حمید پاداش؛ امیر خادم علیزاده."تحلیل نسبت هستی‌شناسی و روش‌شناسی علم اقتصاد با اتکا بر رهیافت لاوسون". دو فصلنامه معرفت اقتصاداسلامی، 9، 2، 1397، 27-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمان زاده، رامینه، پاداش، حمید، خادم علیزاده، امیر.(1397) 'تحلیل نسبت هستی‌شناسی و روش‌شناسی علم اقتصاد با اتکا بر رهیافت لاوسون'، دو فصلنامه معرفت اقتصاداسلامی، 9(2), pp. 27-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سلیمان زاده، رامینه، پاداش، حمید، خادم علیزاده، امیر. تحلیل نسبت هستی‌شناسی و روش‌شناسی علم اقتصاد با اتکا بر رهیافت لاوسون. معرفت اقتصاداسلامی، 9, 1397؛ 9(2): 27-44