معرفت اقتصاداسلامی، سال دوم، شماره دوم، پیاپی 4، بهار و تابستان 1390، صفحات 81-106

    معیار‌ها و شاخص‌های توسعه‌ی انسانی از دیدگاه اسلام

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    نصرالله خلیلی / مربي گروه اقتصاد دانشگاه آزاد اسلامي واحد نراق. / khalili631342@gmail.com
    چکیده: 
    جدیدترین و شاید مقبول ترین رویکرد در بحث های توسعه، رویکرد «توسعه انسانی» است که به دنبال بروز پیامد های منفی توسعه اقتصادی صرف پدید آمد. در راستای این رویکرد، تحقیقات، گزارش ها و گردهمایی های زیادی در سطح جهان ارائه شده است. در همین زمینه « سازمان ملل متحد» از سال 1990، هر ساله سلسله گزارش هایی درباره «توسعه انسانی کشور های جهان» منتشر می سازد که طی آن، درصدد آشکار سازی چهره کشور ها در زمینه مسائل مختلف انسانی است. از آنجا که معیار ها و شاخص های ارائه شده مبتنی بر انسان شناسی سکولاریسم و لیبرالیسم بوده و تنها بعد مادی مبتنی بر غریزه انسان را شامل می شود. از دیدگاه اسلام، نمی تواند ملاک عمل برای تحقق جامعه توسعه یافته اسلامی قرار گیرد. این مقاله با طرح این پرسش که معیار ها و شاخص های مناسب توسعه انسانی از دیدگاه اسلام کدام است؟ با استفاده از روش «تحلیل محتوای منابع نقلی و دینی» و با مراجعه به مبانی، اصول و اهداف توسعه در اسلام و مفهوم توسعه انسانی مورد نظر اسلام، به کشف معیار ها و شاخص های توسعه انسانی پرداخته است و معیار ها و شاخص های واقع بینانه ایمان، تقوا، عمل صالح و وسیله (امکانات مادی زندگی) را پیشنهاد می کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Criteria and Indicators of Human Development according to Islam
    Abstract: 
    "Human development" is the most modern and perhaps most acceptable approach in the field of development. It developed after the appearance of the negative effects of absolute economic development. There have been many research projects, reports, and conferences on this approach in the world. Since 1990, the United Nations has issued a series of annual reports on "human development in different countries in the world" in which the real conditions concerning different human questions are stated. Since the proposed criteria and indicators are based on secular and liberal anthropology and include only the material aspect which has to do with man's instinct, they cannot, in the view of Islam, be taken as a guideline to materialize an Islamic developed society. This paper elaborates on the question: what are the appropriate criteria and indicators of human development in Islam? In response to this question deep faith, piety, good deed, and means (i.e. the material ability for living) are proposed as realistic criteria and indicators of human development. To do so, the contents of transmitted and religious resources are analyzed and the foundations, principles and aims of development in Islam and the Islamic concept of human development are reviewed.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    معيار‌ها و شاخص‌هاي توسعة انساني از ديدگاه اسلام
    نصرالله خليلي*
    چکيده
    جديدترين و شايد مقبول‌ترين رويکرد در بحث‌هاي توسعه، رويکرد «توسعه انساني» است که به دنبال بروز پيامد‌هاي منفي توسعه اقتصادي صرف پديد آمد. در راستاي اين رويکرد، تحقيقات، گزارش‌ها و گردهمايي‌هاي زيادي در سطح جهان ارائه شده است. در همين زمينه « سازمان ملل متحد» از سال 1990، هر ساله سلسله گزارش‌هايي درباره «توسعه انساني کشور‌هاي جهان» منتشر مي‌سازد که طي آن، درصدد آشکار سازي چهره کشور‌ها در زمينه مسائل مختلف انساني است. از آنجا که معيار‌ها و شاخص‌هاي ارائه شده مبتني بر انسان‌شناسي سکولاريسم و ليبراليسم بوده و تنها بعد مادي مبتني بر غريزه انسان را شامل مي‌شود. از ديدگاه اسلام، نمي‌تواند ملاک عمل براي تحقق جامعه توسعه يافته اسلامي قرار گيرد. اين مقاله با طرح اين پرسش که معيار‌ها و شاخص‌هاي مناسب توسعه انساني از ديدگاه اسلام کدام است؟ با استفاده از روش «تحليل محتواي منابع نقلي و ديني» و با مراجعه به مباني، اصول و اهداف توسعه در اسلام و مفهوم توسعه انساني مورد نظر اسلام، به کشف معيار‌ها و شاخص‌هاي توسعه انساني پرداخته است و معيار‌ها و شاخص‌هاي واقع‌بينانه ايمان، تقوا، عمل صالح و وسيله (امکانات مادي زندگي) را پيشنهاد مي‌كند.
    کليد واژه ها: توسعه انساني، حيات طيبه، اقتصاد اسلامي، نياز‌هاي واقعي، استعداد انسان
    طبقه‌بندي JEL: C43, O15, O1  
    مقدّمه
    براي ساليان متمادي، دست‌يابي به «رشد» هدف عمده اقتصادي سياست‌گذاران و رهبران سياسي بود. بر اساس اين ديدگاه، توليد هرچه بيشتر کالا‌ها و خدمات بهترين راه براي ارتقاي سطح زندگي مردم، و نيل به «رشد» موجب تقويت توان نظامي، افزايش اشتغال، و کاهش کسري بودجه تلقّي مي‌شد. امّا به تدريج، انديشمندان دريافتند که رشد به تنهايي جوابگوي همه‌چيز نيست و کيفيت زندگي مردم، علي‌رغم رشد اقتصادي، مي‌تواند پايين باشد. بدين روي، اين سؤال براي انديشمندان مطرح شد که چه نوع رشدي خوب است و سودش به حال انسان‌ها چيست؟ هزينة اين رشد چه ميزان است و چه کسي بايد آن را بپردازد؟ و سود آن را چه کسي مي‌برد؟ همين بيداري باعث شد تا انديشمندان به‌دنبال راه‌هاي کارآمد‌تري برآيند و رشد را در ارتباط با جنبه‌ها و ارزش‌هاي انساني، در چشم‌انداز‌هاي مناسب‌تري قرار دهند؛ چنان که بعد‌ها رشد بر اساس مقياس انساني مورد سنجش قرار گرفت.
    در پي اين بيداري، سازوکاري نياز بود که مردم را، يعني مردان و زناني که ثروت واقعي هر ملّتي هستند، دوباره در مرکز توجه توسعه جاي دهد، رسيدن به رفاه انساني را هدف توسعه بداند، توجه جهانيان را به سوي برابري و دفع فقر جلب نمايد، پيشرفت بشر و راهبرد‌هاي کشور‌ها را براي تحقّق رفاه انساني ارزيابي كند، و دامنة گزينه‌هاي مردم را گسترش دهد. درست است که درآمد يکي از گزينه‌هاي مهّم مورد‌نظر آدمي است، امّا نمي‌توان زندگي را در آن خلاصه کرد. بدين دليل، بايد تمام گزينه‌هاي انساني وسعت يابد. گزينه‌هاي ديگري نيز وجود دارد که براي بسياري از مردم بس ارزشمند است. شکل اين گزينه‌ها متفاوت است و از آزادي سياسي، اقتصادي، و اجتماعي تا فرصت سازندگي و بروز خلّاقيت، بهره‌مندي از عزّت نفس شخصي، و تضمين حقوق انساني را دربر مي‌گيرد.
    در همين زمينه بود که محبوب الحق، کارشناس سازمان ملل متحد، معيار «توسعه انساني» را براي ارزيابي عملکرد الگو‌هاي توسعه ارائه داد و همه‌ساله، سلسله گزارش‌هايي از سوي آن سازمان ارائه مي‌شود.
    پيشينة تحقيق
    دربارة توسعة انساني از ديدگاه اسلام مطالعات محدودي در داخل و خارج از کشور صورت گرفته است. سيد کاظم رجايي  در مقالة «توسعه به عنوان هدف (نگرشي قرآني)» توسعه را از منظر قرآن مورد بررسي قرار داد. او پس از بررسي معيار‌هاي جامعة مطلوب، راه‌هاي نجات و موانع راه را از ديدگاه قرآن کريم متذکّر شد. از نظر وي، قرآن راه رسيدن به زندگي پاکيزه را عمل صالح، و شرط آن را ايمان ذکر مي‌کند. وي با استناد به آية 97 سورة نحل، حيات طيبه را جامعة آرماني مسلمانان معرفي مي‌کند که مسلمانان موظّف‌اند براي تحقّق آن تلاش کنند.
    محمّدجمال خليليان  نيز در مقالة «شاخص‌هاي توسعة انسان‌محور در جامعة مطلوب و آرماني اسلام»، شرط رسيدن به توسعة مطلوب از نظر اسلام را دست‌يابي بشر به حيات معقول يا حيات طيبه مي‌داند؛ حياتي که در آن، نياز‌هاي مادّي انسان به گونه‌اي تأمين شود که زمينة رشد و تعالي معنوي و رسيدن او به مقام والايي که خداوند متعال بشر را براي آن آفريده است، فراهم شود. بنابراين از نظر اسلامي، انسان هدف و محور توسعه است. خليليان، بر اساس آموزه‌هاي قرآن و روايت‌ها، پنج شاخص توسعة انسان‌محور زير را به منظور سنجش توسعة اقتصادي در يک جامعة اسلامي مطرح مي‌کند: 1) ميزان توسعه‌يافتگي نيروي انساني؛ 2) ميزان تناسب سطح مصرف و رفاه جامعه با معيشت عموم مردم؛ 3) ميزان پاي‌بندي افراد به حفظ منافع ملّي؛ 4) ميزان تعهّد، مسئوليت‌پذيري، و پاسخگويي افراد جامعه؛ 5) ميزان کاميابي در رفع فقر و تأمين رفاه نسبي.
    همچنين، همايون.ا. در و سعيده ف.اُتيتي  در مقالة «شاخص توسعة انساني اخلاقي کشور‌هاي عضو سازمان کنفرانس اسلامي»، پنج شاخص «توانمندي جنسيتي»، «تخريب زيست‌محيطي»، «آزادي‌هاي مدني و سياسي»، «ارزشهاي خانوادگي»، و «نفوذ مذهبي» را به شاخص‌هاي توسعة انساني سازمان ملل اضافه کردند.
    تعريف «توسعة انساني» 
    برنامة توسعة سازمان ملل متّحد (UNDP ) «توسعة انساني» را اين‌گونه تعريف مي‌کند: «توسعة انساني فرايندي است که در طّي آن، گزينه‌هاي انتخاب مردم گسترش مي‌يابد». از نظر اصولي، اين انتخاب‌ها مي‌تواند بي‌نهايت باشد و در طول زمان نيز تغيير کند. امّا در هر سطحي از توسعه، سه محور اصلي وجود دارد که بدون تغيير باقي مي‌ماند: داشتن يک زندگي طولاني همراه با تندرستي، دسترسي به اطلاعات و دانش مورد نياز زندگي روزمرّه، و در اختيار داشتن منابع لازم براي برخورداري از امکانات زندگي در سطحي معقول. گزينه‌هاي ديگر که از نظر بيشتر مردم مهم و اساسي به شمار مي‌رود، طيف وسيعي را دربر مي‌گيرد.
    نقد و بررسي گزارش توسعه انساني سازمان ملل
    اين گزارش، قطع نظر از نواقص آن، داراي ارزش فراواني است و حدّاقل، به عنوان نمايانگر بعضي از جنبه‌هاي انساني، مي‌تواند در فرايند توسعه مفيد باشد. به نظر مي‌رسد، انگيزة اصلي تهية اين گزارش، درک لزوم ابراز علاقه جدّي به اصول انساني و تقليل درد‌هاي متنوّع اوست که از تزاحمات خانمان‌سوز ميان بني‌آدم، و ميان او و طبيعت در جريان است.
    ما اميدواريم با اصلاحات اساسي و تفسير و توجيه عالي از هستي و انسان در اين گزارش، يکي از آرمان‌هاي اعلاي انساني تحقّق يابد. بعضي از نواقص اين گزارش عبارت‌اند از:
    1. تفسير صرفاً مادّي از جهان هستي، انسان و محيط زيست: اين گزارش مستقيماً وارد مسئله هستي‌شناسي نشده است، امّا از مطالب آن مي‌توان جهان‌بيني الحادي نظريه‌پردازان آن را استنباط کرد. جوهرة فکري آن اعراض از معنويات و گرايش به مادّيات است. جاي پاي اين جوهره را در تعريف، تحليل‌ها، شاخص‌ها و نما‌گرهاي مختلف اين گزارش مي‌توان ديد. قرآن ديدگاه مکاتب الحادي را اين‌گونه بيان مي‌كند: «ماهي الّا حياتنا الدّنيا نموت و نحيا و مايهلکنا الّا الدّهر» (جاثيه: 24)؛ غير از زندگاني دنياي ما، چيز ديگري نيست. مي‌ميريم و زنده مي‌شويم و ما را جز طبيعت هلاک نمي‌کند.
    بر اساس اين نظرية مادّي، خلقت انسان توسط هيچ مدبّري طرّاحي، برنامه‌ريزي، و هدايت نشده؛ بلکه انسان محصول تحوّل تدريجي مادّه در طول زمان است. مادّيون، با انکار غيرمحسوسات، واقعيت را در همان مادّة محسوس منحصر کردند و در نتيجه منکر بعد معنوي و تکامل آن شدند. آنان چون اساس کار خود را بر اين گذاشتند كه انسانْ جست‌وجوگرِ خير است و خير هم يعني سود، منفعت، و لذّت مادّي. آنان، به طور کلّي، فضيلت و کرامت ارزشي انسان را ناديده گرفتند و در هيچيک از شاخص‌ها و نماگرها، امتيازي براي انسان‌هاي با‌فضيلت و باکرامت در نظر نگرفتند. در نتيجه، حرکت استکمالي انسان‌ها در مسير پرورش استعداد‌ها براي هميشه متوقّف شد. اكنون، اين تحليل که مسائل علمي غير از مسائل اخلاقي است كه در حوزة ارزش‌ها قرار دارد، اساس بدبختي و بلاتکليفي بشر را فراهم ساخته؛ در حالي که اسلام، با کمال صراحت، انسان بافضليت و باكرامت را ممتاز شمرده است. «انّ اکرمکم عند الله اتقاکم» (حجرات: 13)؛ در حقيقت، ارجمند‌ترين شما نزد خداوند پرهيزگار‌ترين شماست. 
    نگرش مادّي، از انسان موجودي حريص ساخت که هدفش استفادة حدّاکثري از مواهب طبيعي است. اقدام حريصانة عدّه اي اندك که به خود اجازه مي‌دهند با چپاول سهم ديگران مرفّه و آسوده زندگي کنند، محيط زيست را به وضعي بحراني كشانده است. نتايج تفسير مادّي از جهان هستي، انسان، و محيط زيست از اين قرار است: انحطاط اخلاقي، از خود بيگانگي، بحران محيط زيست، مصرف‌زدگي، متلاشي شدن بنيان خانواده، و بيماري‌هاي جسمي و روحي (که بررسي تفصيلي آنها خارج از حوصلة اين مقاله است).
    2. بيرون ذاتي بودن: تكية اين گزارش بيشتر بر شرايط اجتماعي است که خارج از ذات انسان است؛ در حالي که توسعة انساني، به مثابة فرايند فرهنگي، درون‌ذاتي مي‌باشد و با ايجاد تحوّل و دگرگوني در انسان، موجبات شکوفايي استعداد‌هاي وي را فراهم مي‌سازد. در اين گزارش، حسّاسيتي که به شرايط اجتماعي و بيروني نشان داده شده، به مسائل دروني انسان مثل نظام اعتقادي و ارزشي (و رفتار‌هايي که از آن دو نظام ناشي مي‌شود) نشان داده نشده است. خيلي از شاخص‌ها و نماگرهاي ارائه‌شده کاري به خود انسان ندارند و هيچ‌گونه تحوّلي در خود انسان ايجاد نمي‌کنند، بلکه صرفاً عامل بقاي انسان هستند.
    3. خاستگاه غربي داشتن: هرچند پيشنهاددهندة اين گزارش فردي مسلمان بوده است، کشور‌هاي جهان سوم و از جمله کشور‌هاي اسلامي) در تهية آن شرکت نداشته‌اند. و خاستگاه نظري آن غرب است.
    اين گزارش حاوي عمده‌ترين نماگر‌ها و شاخص‌هاست: آزادي‌هاي بي‌حدّ و حصر رفاه مادّي صرف، آزادي جنسي و بي‌حجابي، تساوي مطلق زن و مرد در تمامي زمينه‌ها، و تجويز ازدواج هم‌جنس‌ها (به همان گونه‌اي که نهضت‌هاي جديد ليبراليسم در غرب توصيه مي‌کنند).
    خاستگاه غربي اين گزارش و نواقص ديگر آن، مثل ناديده گرفتن کرامت و فضايل انساني، موجب آمده است تا ما آن را به عنوان الگو نپذيريم و الگوي مستقلي ارائه کنيم.
    4. نپرداختن به علل ناهنجاري‌ها و نابه‌ساماني‌هاي انساني در سطح جهان: اين گزارش فقط به نتايج پرداخته، و به علل نابه‌ساماني‌‌هاي انساني در داخل کشور‌ها (که عمدتاً ريشه در خارج آن کشور‌ها دارد) نپرداخته است. خيلي از مصائب ملل بدبخت و بيچارة جهان نظير عراق، افغانستان، فلسطين، و کشور‌هاي آفريقايي و آمريکاي لاتين به افزون‌خواهي‌هاي دول قدرتمند و ثروتمند جهان برمي‌گردد. چندي پيش، کالين پاول (وزير خارجة سابق امريکا) در موضع‌گيري‌اي كه به سخنان سلف او، مادلين آلبرايت، شباهت داشت، گفت: «مرگ يک ميليون کودک عراقي، بهايي است که امريکا بايد براي اجراي تدابير منطقه‌اي خود، حاضر به پذيرش آن شود ».
    اکنون، مردم بيش از 75 کشور جهان به نوعي گرفتار يکي از قوانين يا سياست‌هاي تحريم ايالات متّحدة آمريکا مي‌باشند. اين کشور‌ها دو ـ سوم جمعيت کرة زمين را دربر مي‌گيرند. آمريکا در طول 10 سال پس از پايان جنگ سرد، در قالب قوانين و مصوّبات متعدّد، تحريم‌هاي مختلفي در زمينه‌هاي اقتصادي، سياسي، نظامي و حتي فرهنگي عليه دول مستقلّ جهان اعمال کرده است. بنابراين، حدود چهار ميليارد نفر از جمعيت هفت ميليارد نفري اين کرة خاكي طعم خصومت آمريکا را چشيده‌اند.
    مباني توسعة انساني از ديدگاه اسلام
    در توسعة انساني، محور بحث «انسان» است. در واقع، توسعة انساني از انسان به عنوان هدف ياد مي‌کند؛ ناگزير، اينك، به موضوع «انسان‌شناسي» پرداخته مي‌شود. منظور از «انسان‌شناسي»، در اين گفتار، آن است که ماهيت، گرايش‌ها و بينش‌ها، نياز‌هاي واقعي و استعداد‌هاي انسان شناخته شود و از او تفسير مناسبي ارائه گردد.
    ويژگي‌هاي انسان در اسلام
    مهم‌ترين ويژگي‌هاي انسان از نظر اسلام بدين شرح است:
    الف) هدفمندي: از نظر اسلام، انسان بيهوده آفريده نشده است. هدف از آفرينش انسان، نيل او به مقام «خليفة‌اللهي» است. منظور از «خليفة‌اللهي» انسان‌ها به فعليت رسيدن صفات الهي در درون آنهاست. اين صفات از طريق مجاهدت، تصفيه، تزکيه، و عبادت خداوند به فعليت مي‌رسند.
    ب) جاودانگي: از منظر اسلام، مرگ پايان همه‌چيز نيست، بلکه پلي است به حيات جاودانه.
    ج) دو‌بعدي بودن: از ديدگاه اسلام، انسان بعدي غير‌مادّي به نام «روح» دارد. ارزش روح تا آنجاست که خداوند آن را به خودش نسبت مي‌دهد. در زمينة روح، دو نظرية کاملاً متعارض وجود دارد که گردن نهادن به هريک، تأثيرات عميقي در پايه‌ريزي علوم انساني از جمله اقتصاد و توسعة انساني دارد.
    د) علم و آگاهي: يکي از ويژگي‌هاي برجستة انسان‌ها «علم و آگاهي» و «استعداد رشد علمي» است.
    ﻫ) ميل يا گرايش: يکي ديگر از ويژگي‌هاي انسان، تمايلات يا گرايش‌هاي متنوّع اوست. گرايش يا ميل نقش محرّک را در رفتار‌هاي ارادي انسان ايفا مي‌کند. اراده و اختيار بر دو پاية «شناخت» و «گرايش» استوار است. گرايش‌ها و تمايلات گوناگون در انسان منشأ رفتار‌هاي متفاوت است. در يک نگاه کلّي، گرايش‌هاي انسان را به دو دسته «گرايش‌هاي حيواني» و «گرايش‌هاي انساني» تقسيم مي‌کنند. «گرايش‌هاي حيواني» به گرايش‌هاي مشترک بين حيوان و انسان اطلاق مي‌شود؛ مانند گرايش حبّ ذات و غريزة جنسي. «گرايش‌هاي انساني» به گرايش‌هاي مختصّ انسان اطلاق مي‌شود که از روح و انسانيت او نشئت گرفته‌اند؛ همانند حقيقت‌جويي، فضيلت‌خواهي، زيبايي‌خواهي، ميل به خدا (و پرستش)، ميل به جاودانگي، و ميل به قدرت‌جويي.
    و) اختيار و آزادي: يکي از ويژگي‌هاي انسان «اختيار و آزادي» و «قدرت انتخابگري» است که مسئوليت و تکليف آدمي، و ثواب و عقاب، او، به آن وابسته است.
    ز) قدرت و توانايي: يکي از ابعاد وجود آدمي، كه از اوصاف نفساني او به‌شمار مي‌رود، «قدرت و توانايي» است.
    ح) تحوّل‌پذيري: از ديدگاه ارزشي و اخلاقي، همه معترف‌اند که تحوّلات و حرکت‌هاي ارادي و آگاهانة انسان گاهي تکاملي و ارزشي، و گاهي تنازلي و ضدّ ارزش است. چون انسان مجموعه‌اي از قوا، اميال، و گرايش‌هاي گوناگون همچون عقل، شهوت، و غضب است، هريک از اين قوا براي خود کمال و رشد ويژه‌اي دارد و کمال هريک شکوفايي و اشباع هرچه بيشتر آن است. کمال عقل شناخت هرچه بيشتر حقايق، و کمال شهوت وصول به لذايذ بيشتر و پايدارتر و نظاير آن است. از سوي ديگر، اساس شخصيت و ماهيت انسان روح وي، و فصل مميز انسان عقل و فطرت اوست. بنابراين، «کمال انساني» (و رشد مختصّ وي) رهين رشد و ترقّي عقل و فطرت است و همة قواي ديگر بايد در خدمت اين دو درآيند، نه اينکه در مقام مزاحمت برآيند؛ امّا عملاً در بسياري مواقع، ميان غرايز حيواني و گرايش‌هاي عالي انسان (عقل و فطرت)، تعارض پديد مي‌آيد و کمال رشد ناموزون قواي حيواني به صورت مانعي در برابر رشد و کمال انسانيت درمي‌آيد و موجب سقوط وي تا بي‌نهايت مي‌شود.
    پس از آشنايي اجمالي با مباني توسعة انساني ديني، نوبت به بررسي آنها مي‌رسد. امّا پيش از آن، لازم است به چند بحث توجه شود:
    ضرورت تعريفي نو از «توسعة انساني» 
    يکي از مباحث مهم، که نقش تعيين‌کننده‌اي در برنامه‌ريزي، انتخاب، و ترسيم الگوي توسعة انساني دارد، تعريف «توسعة انساني» است. از مسائل مهم در اين تعريف، تعيين هدف توسعة انساني است با توجه به استعداد‌ها و نياز‌هاي واقعي انسان صورت مي‌گيرد. انديشة ديني هدف توسعة انساني را تأمين نياز‌هاي واقعي انسان به منظور فعليت يافتن استعداد‌هاي فطري مي‌داند که رسيدن به مقام شامخ «خليفة‌اللهي» است؛ امّا انديشة غيرديني هدف توسعة انساني را تأمين نياز‌هاي مادّي انسان‌ها به منظور اشباع غرايز و کام‌جويي هرچه بيشتر از طبيعت و انسان‌هاي ديگر مي‌داند.
    تعريف «توسعة انساني اسلامي» 
    پس از روشن شدن هدف از توسعة انساني، مي‌توان آن را در انديشة ديني اينگونه تعريف کرد: «توسعة انساني فرايندي است فردي و اجتماعي که طّي آن، استعدادهاي انسان به منظور رسيدن به کمال حقيقي- قرب الهي- از طريق تأمين نياز‌هاي واقعي به فعليت مي‌رسد». طبق اين تعريف، «توسعة انساني» قرار گرفتن انسان در مسير بايستگي‌ها و شايستگي‌هاي خود در حيات مادّي و معنوي است. نقطة شروع توسعة انساني آگاهي به بعد معنوي انسان و استعداد کمال‌جويي وي است. اين آگاهي و بيداري موجب مي‌شود تا انسان جهاني را که در آن زندگي مي‌کند جدّي بگيرد و در مسير «حيات طيبه» گام بردارد كه مقصد آن رسيدن به «لقاءالله» و کسب نشان «خليفة‌اللهي» در ميان ساير موجودات جهان هستي است. اين غايت، به نوبة خود، تعدادي از اهداف واسطه‌اي کلّي و فرعي را به خدمت مي‌گيرد.
    رويکرد اسلامي به توسعة انساني، رويکردي کاملاً متفاوت با رويکرد‌هاي ديگر است. بر اساس اين رويکرد، جامعه‌اي که از ضريب بالاي شاخص توسعة انساني برخوردار است الزاماً جامعة توسعه‌يافته‌اي نيست؛ زيرا ممکن است چنين جامعه‌‌اي در آستانة سقوط باشد. در نگرش اسلامي، بعد اصلي توسعه توجه به معنويات و خداگونه شدن است که مانع انحراف و انحطاط جوامع از مسير توسعه و تکامل مي‌شود.
     توسعة انساني فرايندي است که مستقيماً با وجود آدمي سروکار دارد. اين فرايند به هر صورتي که تعريف شود و هدف آن هرچه باشد، مستلزم ايجاد ويژگي‌هايي است که در آغاز، به صورت کمّي و کيفي، در طبيعت افراد وجود ندارد. توسعة انساني ايجاد نوعي کمال در انسان است که از راه تغيير در ابعاد وجودي انسان صورت مي‌گيرد و اين تغيير ممکن است به وسيلة ديگران يا خود شخص انجام پذيرد؛ همانند پزشکي. لازمة توسعة انسانْ شناخت طبيعت آدمي مخصوصاً قوا و استعداد‌هايي است که بايد پرورش يابند.
    قرآن کريم به معرفي تمام طبيعت و ذات انسان نپرداخته است؛ زيرا طبيعت انساني را دقيقاً نمي‌توان شناخت. استعداد‌ها و امکانات وجودي و مراتب رشد و کمال و سقوط انسان بي‌نهايت است. اگر ماهيت انسان قابل تعريف بود، هرگز اين‌همه اختلاف‌نظر ميان محقّقان به وجود نمي‌آمد. استعداد‌ها و مختصّاتي که در قرآن دربارة انسان آمده است، بيان ماهيت انسان نيست، بلکه بيان کيفيت‌ها و حالاتي است که از انسان بروز مي‌کند. 
    هريک از نيرو‌ها و استعداد‌هاي انساني، در مسير طبيعي خود، جزئي از فطرت آدمي به شمار مي‌رود.  انسان موجودي است با استعداد‌هاي بسيار، که همين استعداد‌ها موجب امتياز او بر موجودات ديگر مي‌شود. شخصيت‌هاي بزرگ تاريخ کساني هستند که اين استعداد‌ها را به فعليت رسانده‌اند. 
     نظر به اهميت استعداد‌ها، و اينکه پرورش استعدادهاست که نياز را براي انسان به وجود مي‌آورد، ما ابتدا به بررسي استعداد‌هاي آدمي مي‌پردازيم و بعد از آن مسئله نياز‌هاي انسان را مطرح مي‌کنيم.
    استعداد‌هاي آدمي
    تعريف استعداد
    در جهان آفرينش، تغييرات مختلفي كه از آن به چشم مي‌خورد در ميان،‌ يك تغيير برتري ويژه‌اي دارد و آن تغيير هدفمند است که باعث توسعه و تکامل شيء متغير مي‌شود و داراي نظام خاصّي است. هرچيز امکان تکامل و رسيدن به هرچيز ديگر را ندارد. اين امکان رابطة خاصّي است ميان شيء در حال تکامل و شيء ديگري که بعداً اين شيء به صورت آن درمي‌آيد. از اين امکان، در فلسفه، به «استعداد» تعبير مي‌شود. اين رابطهة در حقيقت، ميان دو شيء جداگانه نيست؛ بلکه ميان دو مرحله از وجود يک شيء است.
    براي اغراض توسعة انساني، بسيار مهّم است که به حقيقت و هويت استعدادهاي آدمي پي ببريم. استعداد يک صفت وجودي واقعي است، نه عدمي يا اعتباري.  دليلي که براي عيني بودن استعداد مي‌آورند اين است که متّصف به صفات وجود مانند قرب، بعد، شدّت و ضعف مي‌شود؛ مثلاً استعداد نطفه براي داشتن شدن روح دورتر و ضعيف‌تر از استعداد جنين کامل ، و استعداد هستة درخت براي تبديل شدن به درخت نزديک‌تر و قوي‌تر از استعداد خاک است. 
    توسعة انساني مثل توسعة صنعتي يا توسعة کشاورزي نيست که اجزاي فيزيکي اشيا را با يكديگر ترکيب، و نظمي ميان آنها برقرار كند؛ بلکه از نوع پرورش موجود زنده است كه زمينة رشد استعداد‌هاي موجود زنده را فراهم مي‌كند (مانند پرورش گل‌ها و درختان). البته در پرورش استعداد‌هاي انسان، مسائل بيشتري وجود دارد؛ مثلاً در گل‌ها و درختان، بدون دست‌کاري ژنتيکي، نمي‌توان استعدادي را پرورش داد و استعداد ديگري را راکد گذاشت؛ ولي در انسان، مي‌توان چنين‌ كاري انجام داد. اساساً از خود بيگانگي و مسخ شدن انسان در همين امر نهفته است که فرد يا جامعه مي‌تواند استعداد‌هاي خود را غيرمتعادل پرورش دهد: هرچه عدم تعادل بيشتر باشد، از خود بيگانگي بيشتر بروز مي‌کند.
    استعداد‌هاي ذاتي و استعداد‌هاي غيرذاتي
    استعداد‌هاي ذاتي استعداد‌هايي هستند که ماهيت، تا زماني که ماهيت است، آن‌ استعدادها را دارد. اين استعداد‌ها براي ماهيتْ ذاتي و جزء آن است. چه‌بسا ماهيت استعداد‌هاي مختلفي داشته باشد؛ مثلاً ميوة درخت بلوط هم استعداد اين را دارد که درخت بلوط شود و هم استعداد اين را دارد که سنجاب گرسنه‌اي را سير کند. تا هنگامي که ميوة بلوط است، استعداد درخت بلوط شدن را دارد و اين قابل تغيير نيست؛ امّا هنگامي که خوراک سنجاب شد، ديگر اين استعداد را ندارد. (بلکه به عنوان بخشي از حقيقت سنجاب، استعداد متناسب با آن را دارد).  اين دو استعداد حکم واحدي ندارند. ميان اين دو استعداد، تفاوت فاحشي وجود دارد. فرق است ميان موردي که طبيعت يک شيء به سوي غايتي در حرکت است (و مي‌کوشد خود را به آن برساند) و موردي که طبيعت يک شيء استعداد چيزي را دارد، ولي به سوي آن در حرکت نيست. در استعداد «درخت بلوط شدن»، خصيصه‌اي است که در استعدادهاي ديگر نيست. همين خصيصه است که موجب تفاوت و تمايز اين استعداد‌، شده است. «درخت بلوط شدن» کمال ويژة دانة بلوط به شمار مي‌آيد که از همان ابتدا، متوجه دانه است؛ فقط شرايط مساعد مي‌خواهد تا اين طبيعت خود را با حرکت تکاملي، به فعليت رساند. و به سبب فعليت چنين استعدادي است که از ساير موجودات متمايز مي‌شود. در پرورش اين نوع استعداد، لازم نيست عوامل خارجي آن را به سوي درخت شدن پيش ببرند. اين دانة بلوط فقط اجتماع شرايط مي‌خواهد. اگر اين اجتماع شرايط حتي به صورت تصادفي هم فراهم شود، ميوة بلوط حرکت استکمالي خود را شروع مي‌کند. «استعداد درخت بلوط شدن» آيندة ويژه‌اي براي دانة بلوط تصوير مي‌کند و دانة بلوط به واسطة چنين استعدادي است که مي‌تواند به فعليتي برسد که از محدودة فعليت‌هاي متصّور و ممکن موجودات ديگر خارج است. 
    استعداد‌هاي ذاتي و غيرذاتي انسان
    انسان، مانند ساير موجودات طبيعي، از استعداد‌هاي ذاتي و غيرذاتي برخوردار است. افراد بشر از آن نظر که افراد نوع واحدند، استعداد و کمالات مشابهي دارند و از آن نظر که تفاوت‌هايي به لحاظ استعداد در آنها هست، هر دسته چيز‌هاي منحصر به فردي در استعداد دارند که بايد به فعليت برسند. از اين‌رو، تک‌تک افراد رسالتي دارند؛ نوع بشر نيز رسالتي دارد. رسالت افراد پيشرفت و تکامل فرد از راه شکوفا کردن تمام استعداد‌هاي ذاتي، و رسالت نوع پيشرفت و تکامل نوع از راه شکوفا کردن تمام استعداد‌هاي نوع (يعني استعداد‌هاي غيرذاتي) است.
    استعداد‌هاي ذاتي انسان
    انسان استعداد رسيدن به کمال نامحدود را دارد. خداوند سبحان مي‌فرمايد: «يا أيها الإنسان إنّکَ کادحٌ إلي ربِّک کدحاً فملاقيه» (انشقاق: 6)؛ اي انسان، حقّا که تو به سوي پروردگار خود، به سختي، در تلاشي. و او را ملاقات خواهي کرد.
    اين تلاش سخت به خاطر اين است که آدمي از استعداد‌هاي خاصّي برخوردار است که او را آماده مي‌سازد تا از موقعيت يک حيوان ناچيز مادّي به يک موجود والاتر از هر مخلوقي ترقّي پيدا کند. اين واقعيت از مقايسة انسان با ساير موجودات، و کمي تفحّص در نياز‌هاي متعالي انسان فهميده مي‌شود.
    انسان علاوه بر استعداد‌هاي مادّي که با ساير موجودات شريک است، از حيث معنوي نيز آمادگي پذيرش کمال و رسيدن به مقام قرب الهي را دارد. استعداد‌هاي ذاتي آدمي براي رسيدن به غايات اصلي و اولي طبيعت آدمي است. غايات اصلي و اولي طبيعت آدمي عبارت‌اند از مدارجي که يک انسان در سلسله‌مراتب وجود، در قوس صعود، طي مي‌کند که موجب توسعه و تکامل وي مي‌شود.
    ريشة کوشش و تلاش انسان را براي نيل به خود تکامل‌يافته بايد در بعد معنوي او جست‌وجو کرد. انسان داراي بعد معنوي است و مي‌تواند خود را در مسير تکامل قرار دهد. با تکامل‌‌يافته‌تر شدن است که استعداد‌هاي انسان شکوفا مي‌شود و ظرفيت وجودي‌اش افزايش مي‌يابد. 
    خداوند سبحان مي‌فرمايد: «ما انسان را از نطفه‌اي اندرآميخته آفريديم تا او را بيازماييم و وي را شنوا و بينا گردانيديم. ما راه را بدو نموديم؛ يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار» (انسان: 2 و 3).
    اين آيات اشاره به استعداد‌هاي انسان دارد که او را به مرحله‌اي از کمال رسانيد و از اختيار، عقل، اراده، روح تکامل‌پذير، و تضادّ دروني برخوردار کرد تا شايستة تکليف، مسئوليت، و آزمايش گردد. به همين منظور، او سميع و بصير شد تا دعوت الهيه را که به وي مي‌رسد بشنود و آيات الهيه را که دلالت بر وحدانيت خدا، نبوّت، و معاد مي‌کند ببيند و به آنها لبيک بگويد. وجود استعداد تکامل در آدمي به معناي نياز به باروري اين استعداد‌هاي نامحدود است. لذا خداوند براي دست‌يابي انسان به کمال مطلوب و شکوفا شدن استعدادها، «ميل به کمال» را نيز در درون انسان تعبيه کرد تا او را در تکاپوي زندگي مادّي و معنوي‌اش و رسيدن به کمال واقعي‌اش ياري نمايد. چون استعداد تکامل در انسان تا بي‌نهايت است، ميل و اشتياق به کمال نيز در او تا بي‌نهايت است. اين توسعه و تکامل که از آن روح است، به خاطر تعلّق روح به بدن مادّي است؛ لذا روح انسان، علاوه بر ميل و اشتياق به کمال خود، به فکر بقاي بدن و تأمين نياز‌هاي آن نيز مي‌باشد. به همين جهت، خداوند روح را داراي گرايش‌هاي مختلف غريزي هم قرار داد. تا نياز‌هاي بدن را نيز ارضا کند. به محض اينکه بدن براي بقاي خود نيازمند به چيزي مي‌شود، روح انسان با درک آن نياز ـ به کمک اميال خدادادي ـ حرکتي را براي رفع آن آغاز مي‌کند.
    از اين مطالب، معلوم مي‌شود که انسان داراي دو جنبة زميني و آسماني است و بر اساس دو ميل و گرايش عمل مي‌کند: از يک‌طرف، انسان مثل ملائک تحت تأثير جاذبه‌ها و کشش‌هاي ماوراي مادّي ـ که فطري هستند ـ قرار دارد (اين جاذبه‌ها او را به سمت تسبيح، تقديس، پرستش، عبادت، علم و دانش، فضيلت‌خواهي، جمال و زيبايي مي‌کشاند)؛ از طرف ديگر، انسان مانند حيوانات تحت تأثير جاذبه‌ها و کشش‌هاي مادّي قرار دارد که او را به سمت غذا، استراحت، آسايش، امور جنسي، مادّه و طبيعت مي‌کشاند. با توجه به اينکه چه ارتباطي بين اين دو نوع گرايش برقرار مي‌شود، مسير «توسعة انساني» متفاوت خواهد شد. وجود اين دو نوع گرايش باعث شده است تا راه انسان از ساير موجودات مادّي متمايز شود. براي انسان ديگر اين‌طور نيست که به محض آماده شدن شرايط، خود به خود به حرکت درآيد و مانند ميوة بلوط در مسير از پيش تعيين‌شده به راه افتد. بسته به اينکه انسان چطور در مقابل اين دو نوع گرايش موضع‌گيري مي‌کند و به کدام‌يک اصالت مي‌دهد، راه او متفاوت خواهد شد.
    همه‌چيز درگرو دستگاه اعتقادي و جهان‌بيني انسان است؛ زيرا روح به کمک اين دستگاه، هم کمال مطلوب خود را مي‌شناسد و هم رابطة افعال را با اين کمال مطلوب مشخّص مي‌سازد. اين دستگاه را روح در آغاز حرکت به کمک نيروي عقل خود مي‌سازد. البته عقل براي ادامة حرکت به تنهايي نمي‌تواند اين دستگاه را به درستي مشخّص سازد؛ بلکه علم و تجربه و مهم‌تر از همه وحي به تقويت نيروي عقل مي‌آيند تا اين دستگاه آن‌طور که بايد در تمامي مراحل سير شکل گيرد.
    از اين مباحث، نتيجه مي‌شود که انسان‌ها دو دسته نياز دارند: 1) نياز‌هاي بقاي جسم و نسل؛ 2) نياز‌هاي تکامل روح. تأمين هر دسته از اين نياز‌ها باعث شکوفايي دسته‌اي از استعداد‌هاي آدمي مي‌شود. فرايند توسعة انساني ديني درصدد است تا هر دو دسته از نيازها را براي همة انسان‌ها تأمين كند. توسعة انساني پايدار ديني، نه تنها به فکر تأمين اين دو دسته نياز‌ها براي نسل حاضر است، بلکه به فکر تأمين نياز‌هاي نسل‌هاي آينده نيز مي‌باشد.
    استعداد‌هاي غيرذاتي انسان
    خداوند انسان را اجتماعي آفريده است. اجتماع انسان احتياج دارد به اينکه استعداد‌هاي گوناگوني در آن به ظهور برسد و هر دسته ذوق و استعداد رشته‌اي را از خود نشان بدهند. حکمت خداوند به اين تعلّق گرفته است که مجموع استعداد‌هايي که براي پيشرفت و تکامل جامعة انساني لازم است، در ميان مجموع افراد جامعه تقسيم شود. در اين مورد، خداوند سبحان مي‌فرمايد:«و برخي از آنان را از نظر درجات، بالاتر از بعضي ديگر قرار داده‌ايم تا بعضي از آنها بعضي ديگر را در خدمت گيرند» (زخرف: 32).
    استعداد‌هاي غيرذاتي براي رسيدن انسان‌ها به غايات و هدف‌هاي اجتماعي است. هدف‌هاي اجتماعي عبارت‌اند از هدف‌هايي که انسان آنها را براي ايجاد زمينه براي هدف‌هاي اوّليه و ذاتي تعقيب مي‌کند. استعداد‌هاي اجتماعي انسان، همه از اين قبيل است که موجب توسعه و تکامل اجتماع مي‌شود.
    تفاوت استعدادهاي ذاتي و غيرذاتي انسان با ساير موجودات
    طبيعت انسان و ساير موجودات طبيعي در اين دو نوع استعداد، در موارد زير، با هم تفاوت دارند:
    1. انسان اين توانايي را دارد که هر دو نوع استعداد خود را هم‌زمان پرورش دهد و پرورش يک نوع مانع پرورش انواع ديگر نمي‌شود؛ مثلاً اگر انساني استعداد شاعري يا فنّي به عنوان يک نوع استعداد غير‌ذاتي داشته باشد، پرورش اين نوع استعداد مانع پرورش استعداد کمال نامحدود به عنوان يک نوع استعداد ذاتي نمي‌باشد. اين برخلاف پرورش اين دو نوع استعداد در ساير موجودات طبيعي است؛ مثلاً اگر تخم مرغي املت شد، ديگر امکان پرورش استعداد ذاتي، که همانا مرغ شدن است، از بين مي‌رود.
    2. پرورش استعداد‌هاي غيرذاتي در ساير موجودات طبيعي، نياز به عوامل خارجي دارد تا آن طبيعت را تحت تأثير خود قرار دهند و آن را با يک حرکت غيراختياري به شيء ديگر تبديل سازند؛ مانند تبديل شدن هستة خرما به خاکستر و حرارت که نياز به عوامل خارجي دارد)؛ ولي پرورش استعداد‌هاي ذاتي به چنين عوامل خارجي‌اي نياز ندارد. با آماده شدن شرايط، حرکت استکمالي که يک حرکت پيچيده همراه با نوعي جبر طبيعي است آغاز مي‌شود؛ ولي در انسان، پرورش هر دو نوع استعداد يک حرکت کاملاً اختياري است و نقش عوامل خارجي در حد زمينه‌سازي است. لذا آنچه برعهدة حکومت اسلامي است، آماده‌سازي زمينه براي توسعة انساني است. در پرورش استعداد‌هاي ذاتي، انسان‌ها حتماً به رهبر الهي نياز دارند؛ چون پرورش استعداد‌ها به اعمال و رفتاري نياز دارد که شناخت آنها منوط به وحي است.
    ضرورت تحقّق استعداد‌هاي ذاتي
    به نظر مي‌رسد که بين انسان و ساير موجودات طبيعي، فرق است. در انسان، امکان فعليت هم‌زمان هر دو دسته وجود دارد؛ با اين تفاوت که فعليت استعداد‌هاي غير‌ذاتي، زمينه‌ساز فعليت استعداد‌هاي ذاتي است. در ساير موجودات طبيعي، هرچند کمال نوع در پرورش استعداد ذاتي است، چون خداوند حکيم آنها را براي تحصيل کمالات بالاتر خلق کرد و قوام عالم جانداران به پرورش استعداد‌هاي غير‌ذاتي نيز مي‌باشد تا حفظ نسل هر جاندار ميسّر گردد، پرورش استعداد‌هاي ذاتي مطلقاً ترجيح ندارد. اين برخلاف پرورش اين نوع استعداد در انسان است که ترجيح فقط با پرورش استعداد‌هاي ذاتي انسان است و ساير استعداد‌ها بايد در خدمت استعداد‌هاي ذاتي باشند.
    آنچه در فرايند توسعة انساني بايد اصل قرار گيرد، پرورش استعداد‌هاي ذاتي است؛ پرورش ساير استعداد‌ها بايد در خدمت تأمين نياز‌هاي پرورش استعداد‌هاي ذاتي قرار گيرند. پس ساير استعداد‌ها نه تنها بايد تا جايي پرورش يابند که هيچ‌گونه محدوديتي براي پرورش استعداد‌هاي ذاتي نداشته باشند، بلکه بايد به گونه‌اي پرورش يابند که حداکثر سودمندي را براي پرورش استعداد‌هاي ذاتي داشته باشند.
    نياز‌هاي واقعي انسان
    همان‌طور که در تعريف «توسعة انساني» گفته شد، هدف از توسعة انساني شکوفا شدن استعداد‌هاي بالقوّة انسان‌هاست که در پرتو تأمين نياز‌هاي واقعي محقّق مي‌شود. بنابراين، شناخت اين دو ضرورت مي‌يابد. ما در قسمت قبل، تا‌حدودي، با استعداد‌هاي انسان آشنا شديم؛ در اين قسمت، با نياز‌هاي واقعي انسان آشنا مي‌شويم.
    انسان با نياز‌هاي بي‌شماري به دنيا مي‌آيد و تلاش براي ارضاي اين نياز‌ها طبيعي است. هرقدر اين نياز‌ها مناسب‌تر و بهتر برآورده شوند، زندگي انسان بهتر و آسوده‌تر است. هر اندازه زندگي انسان مهياتر باشد، باعث آسايش خاطر و خرسندي و احساس امنيت بيشتري مي‌شود. چنين آسايش خاطري براي شکوفا شدن استعداد‌هاي آدمي و توسعة انساني ضروري است. بديهي است که اگر توسعة انساني بر اساس شناخت نياز‌هاي واقعي انسان و پرورش استعداد‌هاي وي تعريف شود، رفاه و سعادت انساني مفهوم حقيقي خود را باز خواهد يافت.
    اصولاً، گفته مي‌شود: انسان بدون انگيزه دست به هيچ فعاليت و رفتاري نمي‌زند، و از طرف ديگر، هيچ انساني داراي انگيزه‌اي نمي‌شود، مگر بر اساس نيازي که براي او مطرح شده است، و نياز‌ها هم به نوبة خود از ضرورت پرورش استعداد‌ها ناشي مي‌شوند. لذا لازم است قبل از بحث از معيار‌ها و شاخص‌هاي توسعة انساني، نياز‌هاي واقعي انسان را بررسي کنيم.
    معناي لغوي «نياز»
    نياز که برخي آن را با انگيزه، خواست، و تمايل و آرزو مترادف دانسته‌اند، به نيرويي ذهني اطلاق مي‌شود که موجب انگيزش و سرزدن رفتار خاص از آدمي مي‌گردد تا نياز پيدا‌شده رفع گردد. به عبارت ديگر، نياز عبارت است از يک خواست که باعث رها شدن انرژي مي‌گردد، و نيرويي ايجاد مي‌کند که براي نيل به هدفي خاص، رفتار ويژه‌اي را موجب مي‌شود. 
    تعريف کاملي که از نياز شده، به‌وسيلة هنري الکساندر ماري بوده است. وي نياز را اين‌طور تعريف مي‌کند: «نياز عبارت است از نيرويي که از ذهنيات و ادراک آدمي سرچشمه مي‌گيرد و انديشه و عمل را چنان تنظيم مي‌کند که فرد به انجام رفتاري مي‌پردازد تا وضع نامطلوب را در جهتي معين تغيير دهد و حالت نارضايتي را به رضايت و ارضاي نياز تبديل کند». به نظر وي، آدمي احتياجات و نياز‌هايي دارد که نظري هستند، و ظهور هر نياز ايجاد تنيدگي يا ناراحتي مي‌کند؛ يعني تعادل حياتي را بر هم مي‌زند. موجود زنده براي رفع اين تنيدگي، يعني استقرار تعادل حياتي، به جنب و جوش مي‌افتد و حرکات و اعمالي انجام مي‌دهد.
    انواع نياز‌هاي انسان
    نياز‌هاي واقعي و کاذب
    نياز‌هاي انسان را مي‌توان از حيث منشأ به نياز‌هاي واقعي و کاذب تقسيم نمود. نياز‌هاي واقعي، نياز‌هايي‌اند که از يک واقعيت عيني نشئت مي‌گيرند. در مقابل، نياز‌هاي کاذب از هيچ واقعيت عيني نشئت نمي‌گيرد؛ بلکه شکل‌گرفته از مجموعه‌اي از پندار‌ها و خيالات شعار‌گونه و بي‌محتواست که گاه براي پيشبرد اهداف خاصّي ايجاد و پي‌گيري مي‌شوند. هدف اصلي دين بيان و برطرف کردن نياز‌هاي واقعي انسان است. انسان به خودي خود نسبت به نياز‌هاي واقعي خويش شناخت و اطّلاع يقيني ندارد؛ مگر نسبت به بعضي نياز‌هاي خيلي کلّي. 
    نياز‌هاي مادّي و معنوي 
    نياز‌هاي انسان را از حيث اشتراکش با حيوانات ديگر مي‌توان به نياز‌هاي مادّي و نياز‌هاي معنوي تقسيم نمود. نياز‌هاي مادّي نياز‌هايي هستند که براي زنده ماندن و بقاي جسم و نسل به آنها نياز داريم و مشترک بين انسان و ساير حيوانات است و به جسم انسان مربوط مي‌شود؛ مثل نياز به هوا، غذا، آب و جنس مخالف. نياز‌هاي مادّي، در اثر به هم خوردن تعادل شيميايي بدن، به وجود مي‌آيند و در همة انسان‌ها ثابت است. نياز‌هاي مادّي هرچند در اصل وجود خود ارتباطي با اعتقادات فرد ندارد؛ ولي نحوة ارضاي آنها کاملاً به بينش و اعتقادات فرد بستگي دارد. يکي اين نياز‌ها را با کمترين مقدار مصرف تأمين مي‌کند و ديگري پرخور، شکم‌باره، و دامن‌باره است. ارضاي نياز‌هاي مادّي از اولويت بالايي برخوردار است، ولي بعد از ارضاي اين نياز‌ها، انسان‌ها بايد به سمت ارضاي نياز‌هاي معنوي حرکت نمايند. در مقابل، نياز‌هاي معنوي، فقط به انسان اختصاص دارد و مربوط به روح آدمي است. نياز‌هاي معنوي، نياز‌هايي‌اند که از بعد روحاني انسان سرچشمه مي‌گيرند و بعد از ارضاي نياز‌هاي مادّي ظاهر مي‌شوند. و ارضاي آنها انسان را به سوي کانون‌هاي غيرمادّي مي‌کشاند و معيار و ملاک انسانيت شمرده مي‌شود. 
    اصولاً نياز‌هاي معنوي بشر زادة ايمان و اعتقاد و دلبستگي‌هاي او به برخي حقايق در اين جهان است که آن حقايق مادّي نيست. اين‌گونه ايمان‌ها و دلبستگي‌ها به نوبة خود مولود برخي جهان‌بيني‌ها و جهان‌شناسي‌هاست که از طرف پيامبران الهي به بشر عرضه شده است. به هر حال، نياز‌هاي معنوي و فوق‌حيواني انسان آن‌گاه که پايه و زيربناي اعتقادي و فکري پيدا کند نام «ايمان» به خود مي‌گيرد. 
    اسلام سعي دارد انسان را به گونه‌اي رشد و توسعه دهد که تمام حرکات و فعاليت‌‌هايش او را به هدف نهايي آفرينش ـ که همان «قرب الهي» است ـ نزديک‌تر کند. از نظر اسلامي، فقط ارضاي نياز‌هاي واقعي است که مي‌تواند انسان را به هدف نهايي خلقت نزديک کند. به همين جهات، رسول خدا فرمودند: «يا اباذر لِيکُن لک في کلّ شيءٍ نيةً حتي في النوم و الأکل»؛ اي ابوذر، بايد براي تو در همه‌چيز حتي در خوردن و خوابيدن نيز نيت صالحي باشد.  اسلام براي انسان «حيات طيبه» را مي‌پسندد؛ نه چنان حياتي که فقط به برآوردن نياز‌هاي حيواني قناعت شود؛ چه رسد به نياز‌هاي کاذب. مقام او به قدري شريف است که زمين و آسمان و آنچه در ميان آنهاست براي او آفريده شده است. فرد مسلمان، همان‌طور که از جهت نظري هيچ دلبستگي‌اي به دنيا و مظاهر فريفتة آن ندارد، از جهت عملي نيز هيچ‌گاه براي ارضاي تمايلات نفساني، نياز‌هاي مادي خود را تأمين نمي‌کند، بلکه به آن جنبة انجام وظايف و تکاليف مي‌دهد؛ حتي از برخي بهره‌مندي‌ها چشم‌پوشي مي‌کند تا مصالح فردي و عمومي تأمين گردد و نيازي را براي تفاخر و خودنمايي برآورده نمي‌سازد.
    اصلي‌ترين نياز‌هاي معنوي
    1. نياز به حقيقت: يکي از نياز‌هاي اصيل انسان نياز به علم و دانش و معرفت واقعيت‌هاي جهان هستي است. انسان علم و آگاهي را تنها براي تسلّط بر طبيعت و تأمين زندگي مادّي نمي‌خواهد، بلکه نفس علم و آگاهي براي انسان خوشايند و لذت‌بخش است. علم گذشته از اينکه وسيلة بهزيستي است، في حدّ نفسه، مطلوب انسان هم است. انسان‌ها همواره به دنبال کشف هزاران رمز و راز از جهان هستي هستند که هيچ تأثيري در بهزيستي آنها ندارد. انسان ذاتاً از جهل و تاريکي گريزان، و به سوي علم و نور روان است. همة انسان‌ها اين نياز را به صورت فطري درک مي‌کنند؛ ولي مانند همة درک‌هاي ديگر، در افراد، شدّت و ضعف دارد و به اينکه انسان چقدر تربيت کرده و پرورش داده است، بستگي دارد. اين نياز تا احاطة علمي کامل و همه‌جانبه بر جهان هستي ادامه دارد و ارضا نمي‌شود. دايرة اين نياز به قدري وسيع است که هيچ موجودي از آن خارج نمي‌ماند.
    سير علمي انسان به وسيلة حواسّ ظاهري شروع مي‌شود و از مرحلة نيروهاي عقلاني مي‌گذرد. چون سلسلة عقل منتهي به ذات مقدّس حق‌تعالي مي‌شود، مي‌توان نتيجه گرفت که سير عقلاني انسان منتهي به خداشناسي مي‌شود. نياز به حقيقت با شناخت عقلاني هستي به پايان نمي‌رسد و به اين حدّ از آگاهي کاملاً قانع نمي‌شود و خواستار آگاهي عيني و درک حضوري و شهودي حقايق هستي است و چنين درکي به وسيلة مفاهيم و بحث‌هاي فلسفي حاصل نمي‌شود. آنچه عطش حقيقت‌جويي ما را کاملاً سيراب مي‌کند علم حضوري و درک شهودي حقايق عيني است.
    2. نياز به خير و فضيلت: نياز به خير و فضيلت يکي ديگر از نياز‌هاي فطري و دائمي بشر است که در همة افراد اين نوع وجود دارد. انسان نياز دارد به انجام افعال خير و بافضيلت؛ نه از آن جهت که منفعتي دارد و نيازي از نياز‌هاي مادّي او را برطرف و يا زياني را از او دفع مي‌کند، بلکه از آن جهت که آن امور خير است و با وجود او سازگاري دارد. مقصود از فضيلت، همان ارزش اخلاقي است. نياز انسان به فضايل اخلاقي از قبيل عدالت، صداقت، امانت‌داري، وفاي به عهد، پاکدامني، تعاون، تقوا، فداکاري، ايثار و غيره، قابل انکار نيست.
    3. نياز به جمال و زيبايي: يکي ديگر از نياز‌هاي فطري انسان نياز به زيبايي و جمال است. انسان زيبايي را در همة شئون زندگي دخالت مي‌دهد و دوست دارد همه‌چيز از شکل ظاهري خودش تا مناظر جلوي چشمش زيبا و قشنگ باشند و تمام زندگي او را هاله‌اي از زيبايي فراگرفته باشد.
    4. نياز به خلّاقيت و ابداع: انسان نياز دارد بيافريند، خلق کند، و چيزي که وجود نداشت به وجود آورد. خلّاقيت و نوآوري مثل علم و آگاهي هم وسيله‌اي براي رفع نياز‌هاي زندگي است و هم خودش براي انسان هدف و مطلوب است.
    5. نياز به راز و نياز و پرستش و لقاي پروردگار: از جمله نياز‌هاي فطري انسان خداپرستي و کرنش در مقابل يک موجودي بي‌نهايت کامل است. انسان اگر در موجودي کمال فوق‌العاده‌اي را ببيند، به طور فطري، در مقابل او خضوع مي‌کند. اين احساس کاملاً فطري است و در مراتب بالاي آن، خضوع کردن جز در برابر پروردگار، آدمي را اشباع نمي‌کند. شيوة ارضاي اين نياز ابراز محبّت نسبت به پروردگار و خضوع در مقابل اوست. تا نهايت خضوع کامل در برابر معبود نباشد، اين نياز ارضا نمي‌شود.
    در بين نياز‌هاي معنوي، متعالي‌ترين آن، همين نياز به تسليم در برابر خداوند است؛ تمامي نياز‌هاي ديگر، معنا و مکان خود را در سلسه‌مراتب نياز‌ها با مراجعه به اين بزرگ‌ترين نياز به دست مي‌آورند. لذا همة تلاش‌ بشر بايد براي تأمين اين نياز به‌كار گرفته شود.
    معيار‌هاي توسعة انساني در اسلام
     «حيات طيبه» زندگي آرماني اسلام
    در فرايند توسعه، هدف جوامع برخورداري انسان‌ها از يک زندگي با کيفيت خوب است. جوامعي که در برنامه‌ريزي‌ها و سياست‌گذاري‌هاي اجتماعي خود دو عامل مهمّ «مبدأ» و «معاد» را در نظر نمي‌گيرند، معيار‌ها و شاخص‌هايي که براي کيفيت خوب در نظر مي‌گيرند همان‌هايي است که در ابتداي مقاله گذشت. از نظر آنها، کيفيت خوب «حداکثرسازي گزينه‌هاي انتخاب مردم» است؛ نظير آنچه در «حدّاکثرسازي مطلوبيت» و «حدّاکثرسازي سود» گفتند. اين در حالي که از نظر قرآن، چنين جوامعي نه تنها از زندگي با کيفيت خوب برخوردار نيستند، بلکه از «معيشت ضنک» (زندگي تنگ) برخوردارند: «هرکس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگي تنگ و سختي خواهد داشت و در روز قيامت نيز او را نابينا محشور مي‌کنيم» (طه: 124).
    اثر دنيوي ناديده گرفتن آن دو عامل، «معيشت ضنک»، و اثر اخروي آن «نابينايي» است.
    امّا از نظر قرآن که دعوت‌کنندة به دو عامل «مبدأ» و «معاد» است، کيفيت خوب يعني تأمين گزينه‌هايي که جامعه را به «حيات طيبه» برساند: «هر کسي از مرد و زن عمل صالحي انجام دهد و مؤمن باشد، قطعاً او را با حيات طيبه‌اي حيات حقيقي بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مي‌دادند پاداش خواهيم داد» (نحل: 97).
    مراد از «عمل صالح» 
    «عمل صالح»، هر عملي است که صلاحيت داشته باشد استعداد رسيدن به «لقاي پروردگار» را در انسان‌ها به فعليت برساند. خداوند حکيم در اين‌باره مي‌فرمايد: «پس هرکس به لقاي پروردگار خود اميد دارد، بايد به عمل صالح بپردازد و هيچ‌کس را در پرستش پروردگارش شريک نسازد» (کهف: 110).
    اين آية مبارکه، تنها راه فعليت يافتن استعداد «لقاي پروردگار» را عمل صالح، و شرط آن را ايمان و خلوص در عبادت مي‌داند.
    شرح تفصيلي عمل صالح و مصاديق آن در قرآن و سنّت بيان شد. در قرآن کريم، عمل صالح تحت عناوين مختلفي مثل «عمل حسن» و «عمل خير» در مقابل «عمل غير صالح»، «عمل سوء»، «عمل سيئه»، «عمل خبيث»، «عمل شر»، «عمل خاسر» و «عمل شيطاني» به کار رفته است.
    از نظر قرآن، همان‌طور که بينا و نابينا برابر نيستند، کساني که ايمان مي‌آوردند و
    عمل شايسته انجام مي‌دهند نيز با مردم بدکار يکسان نيستند: «نابينا و بينا يکسان نيستند
    و کساني که ايمان آورده و کار‌هاي شايسته انجام داده‌اند نيز با مردم بدکار يکسان
    نيستند» (مؤمن: 85).
    خداوند اهل ايمان را بهترين آفريدگان‌ مي‌داند و كساني را که کفر ورزيده و ايمان نياورده‌اند، چه کار شايسته‌اي انجام داده و چه انجام نداده باشند، بدترين آفريدگان‌ معرفي مي‌كند: «کساني که کفر ورزيده، اينان‌اند که بدترين آفريدگان‌اند. در حقيقت، کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‌اند، اينان‌اند که بهترين آفريدگان‌اند» (بينه: 6 و 7).
    از نظر خداوند که خالق انسان‌هاست، هدف انسان‌ها از تأمين نيازها بايد شکوفا ساختن استعداد «لقاي پروردگار» باشد که در آخرت تحقّق مي‌يابد: «و با آنچه خدايت به تو داده، سراي آخرت را بجوي و سهم خود را از دنيا فراموش مکن... و در زمين‌، فساد مجوي که خدا فسادگران را دوست نمي‌دارد» (قصص: 77).
    سهم هر فرد از دنيا به آن مقدار است که به آن نياز دارد. نياز انسان هم از استعداد‌ها و قوايي که دارد، و بايد به فعليت برسند، ناشي مي‌شود. از نظر قرآن، حدّاکثر‌سازي سهم هر فرد از دنيا (حدّاکثر‌سازي گزينه‌هاي انتخاب مردم) موجب فساد زمين مي‌شود. از اين آيه، استفاده مي‌شود كه تأمين نياز‌هاي کاذب و غيرواقعي انسان موجب فساد کلّ جهان هستي از جمله خود انسان‌ها مي‌شود.
    آنچه در اين دو آيه مورد نهي و مذمت خداوند قرار گرفته است، ارضاي نياز‌هاي توهّمي و خيالي است که هيچ‌گونه اثر سازنده و مثبتي در شکوفايي استعداد‌هاي انساني ندارند. پس، ارضاي نياز‌هاي واقعي به عنوان مقدّمة شکوفايي استعداد‌هاي انسان مورد
    امر و فرض خداوند هم واقع شده است: «اي کساني که ايمان آورده‌ايد، از خدا پروا کنيد
    و وسيلة تقّرب به سوي او را بجوييد و در راه او جهاد و تلاش کنيد، باشد که رستگار شويد» (مائده: 35).
    در اين آيه، خداوند خطاب به مؤمنان مي‌فرمايد: براي رستگار شدن، بعد از ايمان، تقواي الهي را پيشه کنيد و با تهيه، وسيله (تأمين نياز‌هاي واقعي)، در جهت شکوفايي استعداد «رسيدن به خداوند» تلاش و کوشش کنيد.
    از ديدگاه اسلام، ثروت و امکانات مادّي، زماني خير و برکت است که در راه پيشبرد اهداف عاليه انساني و ارتقاي جامعه به کار رود. انسانيتْ اخلاق و عواطف را زنده مي‌کند؛ به گونه‌اي که در پرتو آن، جامعه متّحد و يک‌پارچه، و درستکار مي‌شود، پيوند‌هاي انساني مستحکم مي‌گردد، خوي و عادات لطيف و نوع‌دوستي فراگير مي‌شود، و امنيت واقعي و همه‌جانبه‌اي، سايه مي‌گستراند.
    امّا اگر ثروت و رفاه به‌گونه‌اي جامعه را در خود غرق کند که به چيزي جز جمع‌آوري مال و برخورداري از رفاه بيشتر نينديشد، تنعّم و جمع ثروت بدين گونه برکت نيست: «اگر بيم آن نمي‌رفت که مردم مؤمن کافر شوند، هر آينه سقف خانه‌هاي کفّار و معاندين در مقابل حق را از نقره مي‌کرديم» (زخرف: 33).
    يعني اين ثروت‌ها پوچ و فاقد ارزش واقعي است و نمي‌تواند سازندة رفاه حقيقي باشد. لذا بهره‌وري اخلاقي انسان و معنويات ـ که ضامن سعادت زندگي امن انسان‌هاست ـ از جامعه رخت برمي‌بندد و معيار و ميزان همه‌چيز، پول و مادّيات مي‌شود. در نتيجه، اين‌گونه رفاه جز آدمکشي، تضاد‌هاي اخلاقي، لجام‌گسيختگي، سلب اطمينان افراد جامعه نسبت به هم، شيوع بيماري‌هاي رواني و حرکت‌هاي کور و وحشيانه به دنبال نخواهد داشت و چنين جامعه‌اي در آتشي که خود افروخته است، خواهد سوخت.
    با استفاده از آية 96 سورة نحل، 35 سورة مائده، و 13 سورة حجرات که شرح و تفسير آنها گذشت، مي‌توان «ايمان»، «تقوا» ، «عمل صالح» و «وسيله» (امکانات مادّي زندگي) را به عنوان چهار معيار اساسي توسعة انساني از ديدگاه اسلام پيشنهاد کرد. سه معيار اوّل ريشه در ذات وجود انسان دارد و مختصّ اسلام است و معيار «وسيله» بيرون ذاتي بوده و مشترک بين اسلام و توسعة انساني متعارف است.
    شاخص توسعة انساني اسلامي
    در قسمت قبل، چهار معيار «ايمان»، «تقوا»، «عمل صالح» و «وسيله» (امکانات مادّي زندگي) به عنوان معيار‌هاي اساسي توسعة انساني از ديدگاه اسلام معرفي شدند. براي سنجش اين چهار معيار، مي‌توان از نماگر‌هاي زير استفاده کرد:
    1. اعتقاد و پرستش خداي واحد نشان‌دهندة ايمان.
    2. رعايت احکام الهي نشان‌دهندة تقوا.
    3. فروع دين نشان‌دهندة عمل صالح.
    4. داشتن «زندگي طولاني و توأم با تندرستي»، «دسترسي به اطلاعات و دانش مورد نياز در زندگي روزمّره»، و «در اختيار داشتن منابع لازم براي برخورداري از امکانات زندگي معقول» بيانگر وسيله.
    اين چهار نماگر را مي‌توان، به ترتيب، به وسيلة چهار شاخص زير اندازه‌گيري کرد:
    1. نسبت موحّدين يک کشور به کلّ جمعيت مکلّف آن، شاخص براي اندازه‌گيري اعتقاد و پرستش خداي واحد.

    واحد خداي پرستش و اعتقاد شاخص=(موحّدين تعداد)/(مکلّف جمعيت کلّ)

    2. تعداد پرونده‌هاي قضايي(حقوقي، کيفري) به کلّ جمعيت مکلّف، شاخص براي اندازه‌گيري رعايت احکام الهي و فروع دين.

    دين فروع و الهي احکام رعايت گيري‌اندازه شاخص=(قضايي ‌هاي‌پرونده تعداد)/(مکلّف جمعيت کلّ)

    3. اميد به زندگي هنگام تولّد و باسوادي بزرگسالان و توليد ناخالص داخلي سرانه، شاخص براي اندازه‌گيري عمر طولاني و دسترسي به اطلاعات و منابع لازم.
    براي ساختن توسعة انساني اسلاميIHDI، براي هريک از زيرشاخص‌ها يک مقدار ثابت حدّاقل و حدّاکثر در نظر گرفته شد:
    1. نسبت موحّدين يک کشور، صفر به عنوان حدّاقل، و يک به عنوان حداکثر؛
    2. نسبت پرونده‌هاي قضايي، صفر به عنوان حدّاقل و يک به عنوان حدّاکثر؛
    3. اميد به زندگي هنگام تولّد 25 سال به عنوان حدّاقل و 85 سال به عنوان حدّاکثر؛ نرخ باسوادي بزرگسالان صفر درصد به عنوان حدّاقل و صد درصد به عنوان حدّاکثر، و GDP سرانه 5 ميليون تومان به عنوان حدّاقل و 50 ميليون تومان به عنوان حدّاکثر.
    براي محاسبة هريک از اجزاي شاخصIHDI، بر طبق فرمول زير عمل مي‌کنيم:
    I_i=(يافته‌تحقّق مقدار-حدّاقل مقدار)/(حداکثر مقدار-حداقل مقدار)

    مثلاً اگر اميد به زندگي هنگام تولّد در کشوري 65 سال باشد، شاخص اميد به زندگي چنين خواهد بود:
    زندگي به اميد شاخص=(65-25)/(85-25)=40/60=0/667

    اگر وزن‌هاي مساوي به هريک از زيرشاخص‌ها بدهيم، مي‌توانيم شاخص ترکيبيIHDI را با استفاده از ميانگين حسابي به صورت زير محاسبه نماييم:

    IHDI=1/3 ∑_(i=1)^3▒I_i 

    با توجه به آيات بررسي‌شده، معيار ايمان در بالاترين مرتبه نسبت به معيار‌هاي ديگر قرار دارد و معيار تقوا و عمل صالح در رتبة بعدي، و معيار وسيله در رتبة آخر قرار مي‌گيرد. بر اين اساس، شاخص IHDI را مي‌توان با اختصاص ضرايب μ_1، μ_2، μ_3 به هريک از زيرشاخص‌هاي سه‌گانة فوق به صورت زير محاسبه نمود:

    IHDI=μ_1 I_1+μ_2 I_2+μ_3 I_3
    μ_1+μ_2+μ_3=1
    نتيجه‌گيري
    توسعة انساني متعارف به دليل مبتني بودن بر انسان‌شناسي ناقص و تک‌بعدي نمي‌تواند مورد قبول اسلام باشد.
    با بررسي سلسله‌گزارش‌هاي سازمان ملل، اين نتيجه به دست مي‌آيد که گرايش‌هاي مادّي بر تحقيقات آنها حاکم بوده و از تفاوت اساسي و ماهوي انسان با حيوان غفلت ورزيده‌اند. آنها در پژوهش‌هاي خود، به بررسي انواع رفتار‌هاي سطحي يا کم‌اهميت‌تر آدمي پرداخته‌اند و از جنبه‌هاي فطري، معنوي و ارزشي و توازن بين جنبه‌هاي مادّي و معنوي شخصيت آدمي غافل ماندند.
    توسعه انساني فرايندي است که طي آن، استعداد‌هاي انسان به منظور رسيدن به کمال حقيقي از طريق تأمين نياز‌هاي واقعي به فعليت مي‌رسد. براي حلّ بنيادي مسائل توسعة انساني، بايد کلّية توصيه‌ها، روش‌ها، شاخص‌ها و نماگر‌ها با معيار نهايي ـ كه همان کمال نهايي انسان باشد ـ ارزيابي گردد و جهت‌گيري و هدف غايي هر شاخص و نماگري در راستاي پرورش استعداد لقاي پروردگار، و به مقتضاي آن، پي‌ريزي شود. خداوند همة موجودات را مسخّر گردانيد تا به نحوي در خدمتش باشند و با تمسک به حبل‌الله و تشکيل جامعة واحد به کمال نهايي خود برسند. لذا هر تلاشي بايد در نهايت به تشکيل اين جامعه منتهي شود؛ تمامي سياست‌گذاري‌ها، تصميم‌ها، اقدام‌ها، و هزينه کردن‌ها نيز بايد در اين جهت باشد.
     

    References: 
    • ا. در همايون و ف.اُتيتي، سعيده، «شاخص توسعه انساني اخلاقي کشور‌هاي سازمان کنفرانس اسلامي»، 2002، ترجمه: ناصر جهانيان، مجله اقتصاد اسلامي، ش 11و10، تابستان 1382، ص 140-125 و ص 134-117.
    • برنامه توسعه سازمان ملل متحد، گزارش توسعه انساني 1994، ترجمه: قدرت الله معمار زاده، تهران، سازمان برنامه و بودجه، 1374.
    • بنياد فرهنگي پژوهشي غرب شناسي، آمريكا دنيا را به كدام سو مي‌برد؟، تهران، شيعه،‌ 1381.
    • پروين، سهيلا، و عضدي، احمد امير، «سنجش کارايي نسبي برنامه‌هاي توسعه در ارتقاي توسعه انساني»، مجله برنامه و بودجه، ش30، مهر 1377، ص 27-3.
    • جعفري، محمد تقي، حقوق جهاني بشر، تهران، دفتر خدمات حقوقي بين المللي جمهوري اسلامي ايران، 1370.
    • جلالي، محمدحسين، «تکامل انسان»، مجله حوزه و دانشگاه، ش9، زمستان 1375، ص 48-38.
    • خليليان، محمدجمال، «شاخص‌هاي توسعه انسان محور در جامعه مطلوب و آرماني»، اقتصاد اسلامي، ش 28، زمستان 1376، ص 87-61.
    • رجايي، سيدمحمدکاظم، «توسعه به عنوان هدف (نگرش قرآني)»، معرفت، ش 28، بهار 1378، ص 41-31.
    • شفلر، ايزرايل، در باب استعداد‌هاي آدمي، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، تهران، سمت، 1377.
    • طباطبايي سيدمحمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 4، تهران، صدرا، 1368.
    • گروهي از اساتيد، مقاله‌هايي درباره مباني رفتار سازماني وانگيزش، تهران، مرکز آموزش مديريت دولتي، 1370.
    • محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه، ج 10، تهران، مکتب الاعلام الاسلامي، 1363.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1365.
    • مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 2 و 3، چ پنجم، تهران، صدرا، 1373.
    • نصري، عبدالله، تكاپوگر انديشه‌ها، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1376.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خلیلی، نصرالله.(1390) معیار‌ها و شاخص‌های توسعه‌ی انسانی از دیدگاه اسلام. دو فصلنامه معرفت اقتصاداسلامی، 2(2)، 81-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نصرالله خلیلی."معیار‌ها و شاخص‌های توسعه‌ی انسانی از دیدگاه اسلام". دو فصلنامه معرفت اقتصاداسلامی، 2، 2، 1390، 81-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خلیلی، نصرالله.(1390) 'معیار‌ها و شاخص‌های توسعه‌ی انسانی از دیدگاه اسلام'، دو فصلنامه معرفت اقتصاداسلامی، 2(2), pp. 81-106

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خلیلی، نصرالله. معیار‌ها و شاخص‌های توسعه‌ی انسانی از دیدگاه اسلام. معرفت اقتصاداسلامی، 2, 1390؛ 2(2): 81-106