محیط زیست و نظام اخلاقی آن در اسلام
Article data in English (انگلیسی)
محيط زيست و نظام اخلاقي آن در اسلام
سعيد فراهاني فرد / دانشیار دانشگاه علوم اقتصادی farahanifard@ues.ac.ir
محمدعلي فراهاني فرد / سطح سه حوزه و پژوهشگر اقتصاد اسلامی mali.farahani@gmail.com
دريافت: 18/8/1392 ـ پذيرش: 18/1/1393
چکيده
شتاب گرفتن رشد اقتصادي كشورها در عصر حاضر، موجب ظهور و گسترش تدريجي بحرانهاى زيست محيطى در جهان شده است. اين مقاله ضمن تحليل اخلاقي اين مشكل، از منظر ديني به بررسي دو ديدگاه متناقض ميپردازد: برخي بحران حاضر را ناشي از فاصله گرفتن از تعاليم اديان دانسته، راه حل را در افزايش زمينههاي تربيت ديني و اخلاقي ميدانند. عدهاي ديگر با اتخاذ رويكردي غيرديني، آموزههاي ديني همچون تقبيح دلبستگي به دنيا و در مقابل، تجويز استفادة بدون حد از منابع طبيعي را از جمله عوامل مؤثر در شكلگيري بحران برميشمارند. اين نوشتار، با نگاه برون ديني و درون ديني و با استفاده از روش «تحليلي» به بررسي اين دو ديدگاه ميپردازد. فرضية مقاله اين است كه اين بحران را بايد نتيجة فاصله گرفتن از ارزشهاي ديني دانست. يافتههاي تحقيق نشان ميدهد: در نگاه اديان و بهويژه دين اسلام، منابع طبيعي و ساير مواهب خداوند براي استفادة همگان خلق گرديده و محيط زيست از سوي شريعت محترم شمرده شده است و با تقويت مباني ديني فردي و نهادهاي اجتماعي مانند امر به معروف و نهي از منکر، محيط زيست محفوظ خواهد ماند.
كليدواژهها: محيط، زيست، عدالت، نسل، اخلاق، توسعه، تسخير، اخلاق، اسلام.
طبقهبندي JEL: P4, Q56, O44.
مقدمه
بدون شك، داشتن محيطى سالم براى زندگى يكى از نعمتهاى الهى و سطح نظر همة مردم است. در گذشتة نه چندان دور، به سبب آنكه مسئله آلودگى هوا بهصورت جدى مطرح نبود و آدميان به وفور از نعمت داشتن محيطى پاك برخوردار بودند و طبيعت مورد تهاجم بيرحمانه داعيهداران رشد و ترقى واقع نشده بود، خطر آلودگى محيط زيست توجه زيادى را به خود جلب نكرده بود.
انسان در بدو خلقت خويش، با تمام وجود، از طبيعت هراس داشت؛ خطر جانوران درنده، خطر آب و هواى نامساعد و خطر محيط زيست وحشى. اما همين طبيعت همچون ضروريات زندگى او و از جمله غذاى گياهى يا (حيواني) را به وى ارزانى داشته است.
انسان ماهر سپس به يارى انديشه و به كمك ابزار، خود را براى رويارويى با خطرها آماده كرد و به مهار عوامل طبيعى و رام نمودن آنها و سرانجام، بهرهكشى از آنها در جهت منافع خود پرداخت. انسانها با اتحاد و بذل كوششهاى مشترك توانستند جنگلها را بهصورت زمينهاى آباد و قابل كشت و زرع درآورند، مسير جريان آب رودخانهها را تغيير دهند و به ساختن بناها و آثار بزرگ و عظيم مانند اهرام مصر، اقدام كنند. با اين حال، تمامى اين اقدامات به همان اندازه كه جمعيت بشرى تابع نوسانها و فراز و نشيبهاى برخاسته از رويدادها، جنگها، بيمارىهاى مسرى و يا بلاهاى عظيم طبيعى است، محدود بود.
اقتصاد نوين بر اثر جنون آزمندى برگرفته از انديشة رشد مداوم، درصدد كشف فنون بهرهبردارى همراه با تخريب هرچه بيشتر از منابع طبيعى برآمده و انسان اقتصادى در اين عرصه، بر اين باور است كه مىتواند از ذخاير و منابعى كه طبيعت به وى ارزانى داشته، جاودانه استفاده كند.
بهتدريج، ظهور و گسترش بحرانهاى زيستمحيطى كه دامنهاش علاوه بر انسان، حيوانات و گياهان را نيز در بر گرفته است ـ همانند از بين رفتن جنگلها، آلودگى آبهاى سطحى و زيرزمينى و به تبع آن، مرگ و مير فزايندة حيوانات آبزى، تخريب لاية ازن و بارانهاى اسيدى - سبب شده جوامع انسانى به اين مسئله توجه بيشترى معطوف نمايند. در حال حاضر، بيش از 230 پيمان بينالمللى زيستمحيطى وجود دارد. بيشتر اين پيمانها طى سى سال گذشته منعقد شدهاند، اما درست اجرا نشدن اين پيمانها و سهلانگارى مجريان سبب شده است اين پيمانها تأثير قابل توجهى نداشته باشند (دیرباز و دادگر، 1380، ص 41 – 52).
در کنار اين، نظامهاي اخلاقي گوناگون با مباني متفاوت، به اظهار نظر دربارة محيط زيست پرداختهاند. برخي با اصالت دادن به انسان، زمينههاي تسلط بيشتر انسان بر محيط را فراهم کرده و در مقابل، عدهاي با اهميت دادن به طبيعت، تصرفات تخريبي انسان در محيط را نهي کردهاند. گاهي هم حتي حکم به حرمت هر گونه استفاده از گونههاي گياهي و حيواني دادهاند (پرمن، 1382، ص 42 - 46).
يکي از ابعاد مهم توجه به اين مسئله، نگاه از منظر ديني است. در اين زمينه، دو ديدگاه متناقض وجود دارد: از يك سو، عدهاي بحران حاضر را ناشي از فاصله گرفتن از تعاليم اديان دانسته، راه حل را در افزايش زمينههاي تربيت ديني و اخلاقي ميدانند. از سوي ديگر، عدهاي با نگاه غيرديني و با اتخاذ موضعي متضاد، مشکل را در آموزههاي ديني جستوجو کرده، آنها را در اين بحران مؤثر دانستهاند (هات، 1382، ص 301).
نظام اخلاقي مبتني بر انسانمحوري، با نفي اعتقادات مذهبي و رويكرد ماوراي طبيعي به جهان هستي، طبيعت را تحت حاكميت مطلق انسان قرار داده است. انسان با تحولات و پيشرفتهاي چشمگير در علوم طبيعي، نيازي به حضور اراده و مشيت خدا و دخالت او در امور فردي و اجتماعي نميبيند و نظام طبيعي را تنها منشأ ارزش و غايت امور بشري و طراح زندگي او ميداند. در مقابل، نظام اخلاقي طبيعتگرا نيز به علت آنکه ميخواسته مشکل را از همان زاويه حل کند، راه به جايي نبرده و دچار افارط و تفريط شده است.
يكي از مشكلات اساسي مکاتب اخلاقي انسانمحور و طبيعتگرا انهدام بنيادهاي مبتني بر توجه به رابطة انسان با خداست. در حقيقت، انسان با قطع رابطه و پيوند خويش با خداي خود و خالق هستي، روابط هماهنگ خود با ساير مخلوقات وكل عالم وجود را نيز با مشكل مواجه كرده است.
اما نظام اخلاقي اسلام، از ظرفيت بالايي براي كاهش بحران و حفظ محيط زيست برخوردار است. هدف اساسي اين نظام تغيير در نگرش انسان نسبت به آنچه در اختيار دارد، ميباشد؛ بدين معنا كه او بايد به اين فهم و ادراک عميق برسدکه امانتدار است و امكانات و منابع طبيعي و زيستمحيطي را، كه براساس مصالحي در اختيار او قرار داده شده، را فقط در جايي ميتواند استفاده کند که مالک حقيقياش اجازه ميدهد و همة ابعاد فردي، اجتماعي، انساني و غيرانساني استفاده از منابع زيستمحيطي را نيز بايد در نظر بگيرد. بدينروي، او حق ندارد رفتارهايي نسبت به طبيعت داشته باشد كه منجر به تخريب آن گردد.
در اين نظام، علاوه بر اهتمام به تصحيح اعتقادات انسان و تقويت ايمان او، به گونه اي که بهطور طبيعي و خودکار اين مهم را انجام دهد، رهنمودهاي اخلاقي فراواني در جهت تربيت انسان وارد شده است که در ساية آن، نهتنها دست خود را به تخريب محيط زيست نميآلايد، بلکه خود و ديگران را نيز به ارتقاي سطح آن ترغيب ميکند.
پيشينه و ادبيات موضوع
در زمينة پيشينة ادبيات اقتصاد محيط زيست در قرن نوزدهم، مىتوان از متفكّرانى همچون مالتوس (1798)، ريكاردو (1817) و ماركس (1867) نام برد. مالتوس نگران اين بود كه با توسعة اقتصاد، رشد جمعيت سريعتر از رشد محصولات كشاورزى باشد و وضعيتى باثبات از نابسامانى در امان نخواهد بود. در تحليل ريكاردو، با افزايش جمعيت، منابع درجه يك، بهرهبردارى مىشوند و بايد جانشينى منابعى شوند كه بهطور متوالى، درجات پايينترى دارند. با كاهش مرغوبيت منابع، هزينههاي بهرهبردارى افزايش مىيابد. ماركس نيز محدوديت ناشى از آشوبها و ناآرامىهاي سياسى و اجتماعى را مطرح كرد. اين موضوع در دهة 1970، با اضافه شدن جنبههاي اخلاقى مرتبط با رشد و توسعة اقتصادى بهوسيله اقتصاددانان محيط زيست، گسترش بيشترى يافت و آثار منفى ناشى از رشد سريع مكتب نو اقتصادى دربارة آيندة طبيعت را گوشزد كرد.
در قرن بيستم، پيگو نخستين كسى بود كه تأثير آلودگى را بر كارايى اقتصادى به صورت مدوّن درآورد. در بُعد استفاده پايدار از منابع، گرى (1914) و هتلينگ (1913) استفاده از منابع پايانپذير را مدوّن و فرمولبندى كردند.
در خلال جنگهاي جهانى و سالهاي پس از آن، وقفهاى در طرح مباحث زيستمحيطى پديد آمد و تأليفات كمى در اين باره عرضه شد. يكى از اين تأليفات در سال 1949 متعلّق به آلدو لئوپولد است كه مشوّق بسيارى از محيطزيستگرايان دهههاي 1960 و 1970 ميلادى به شمار مىآيد. سايروس وانتروپ نيز در سال 1952 درباره منابع و حفاظت اقتصادى از آنها مطالبى منتشر ساخت. همچنين گوردن (1954) مديريت منابع تجديد شونده را بهگونهاي علمي تبيين كرد.
بالدينگ (1966) در مقالهاى با عنوان «سفينة زمين»، علم اقتصاد را با برخى علوم ديگر تلفيق كرد تا نظام اقتصادى را به صورت نظام چرخشى جريان منابع، و محيط زيست را به صورت مجموعهاى از محدوديتها، ذخيرة منابع و ظرفيتهاي جذب طبيعى ضايعات نمايان سازد.
آيرس ونيز (1969)، و نيز او همكارانش (1970) تحقيق بالدينگ را به صورت الگو تعادل مواد، مدوّن و فرمولبندى كردند.
هاردين (1968 و 1974) در يك گزارش مقايسهاى بين موجودىِ منابع طبيعىِ رشدِ جمعيت، نشان داد استفادههاي مفرط موجب تخريب منابع و محيط زيست مىشود.
در اوايل دهة 1970 ميلادى دو اثر به نامهاي «محدوديتهاي رشد» و «طرحى براى زنده ماندن»، رضايت خاطر غربىها در زمينة ملاحظه مؤلّفههاي زيستمحيطى را متزلزل ساختند. در تحقيق اول، كاهش رشد اقتصادى تا حدّ صفر مطرح شد. طرفداران اين نظريه به صفرگرايان مشهور شدند. در تحقيق دوم، پژوهشهاي مربوط به حفظ بقا در زمان حال و آينده مورد تشويق قرار گرفت و سفارش شد كه عوامل كليدى توسعه با مديريت زيستمحيطى ادغام شود (بارو، 1380، ص114- 115 و 230- 240؛ ديرباز و دادگر، 1380؛ ترنز، 1374، ص 5 - 14)
شوماخر نيز در كتاب كوچك زيبااست، هشدار داد كه رشد سازمانهاي غولپيكر در غرب موجب افزايش تخصصگرايى و بىكفايتى اقتصادى شده است و در اين رابطه، راهكارهايى همچون رعايت منابع قابل تجديد و استفاده از فناوريهاي واسطه را ارائه كرد (شوماخر، 1372).
در حوزة اخلاق محيط زيست نيز آثار فراواني نگاشته شده است؛ از جمله بنسون (1382) و صانع پور (1382) مکاتب اخلاقي زيستمحيطي را مطرح کردهاند. برخي مانند هات (1382) به برخي از چالشها در اين زمينه پرداخته و نصر (1379) آنها را پاسخ گفته است. در اين زمينه، ميتوان به آثار شوماخر (1372)، بري (1380)، ترنر و پيرس (1374)، پرمن (1382)، و سن (1377) نيز اشاره کرد. در حوزة مباحث اسلامي محيط زيست نيز ميتوان به کتاب اسلام و محيط زيست آيتالله جوادي آملي (1386)، محيط زيست؛ مشکلات و راههاي برونرفت از منظر اسلام، اثر فراهاني فرد (1385) و همچنين آثار رمضان اختر (1381)، محقق داماد (1386)، فضلان (1387) و سعدالدين (بي تا) اشاره کرد.
همانگونه که گذشت، ويژگي اين مقاله آن است که مباحث اخلاقي اسلام را در حوزة محيط زيست در قالب نظام اخلاقي و به صورت نظاممند مطرح کرده است.
مباني اخلاقي مکاتب زيست محيطي
همانگونه كه گذشت، طي چندين دوره، نگرشهاي متفاوتي نسبت به چگونگي برخورد با مسائل محيط زيست ايجاد شده و طيفهاي گستردهاي از طرفداران افراطي محيط زيست و گروههاي افراطي طرفدار رشد اقتصادي وجود داشتهاند. بدون شک، اين ديدگاهها متأثر از افکار فلسفي و اعتقادي نسبت به جهان و رويکردهاي اخلاقي دربارة آن است. مطالعة اين ديدگاهها نشان دهندة آن است که نگاههاي تخريبي به محيط زيست برگرفته از انديشههاي فلسفي است که با صرف نظر از آموزههاي ديني و در فضايي کاملاً غيرديني ايجاد شده است، در حالي كه اديان الهي در اين باره، ديدگاهي معتدل دارند.
دو نظام اخلاقي مهم و در عين حال متمايز، در ارتباط با نگرش نسبت به محيط زيست وجود دارد: فلسفة اخلاقي «اصالت انسان» و فلسفة اخلاقي «اصالت طبيعت».
الف. رويکرد فلسفة اخلاقي انسانگرا
در فلسفة انسانگرا، حقوق و تکاليف فقط به جوهر و شخصيت وجودي انسانها، چه بهصورت فردي و يا اجتماعي مربوط ميشود. هرچند ممکن است انسانها علاقهمند رعايت حقوق ساير موجودات و گونههاي حياتي باشند، ولي ساير موجودات غير از انسان هيچ حقوق يا مسئوليتي ندارند. براساس اين تفکر انسانمحور، دربارة محيط زيست تصميمگيري و حقوق آن تا جايي محترم شمرده ميشود که منافع انسان تأمين گردد.
مکنب انسانگرايي، خود شامل دو مکتب «فايدهگرا» و «آزاديخواه» ميشود. اگرچه هر دو مکتب حق حيات را منحصر به انسان ميدانند، اما در تفسير مسائل و نتايج آن اختلاف دارند.
طرفداران مکتب «اصالت فايده» (هيوم و بنتام) نتايج حاصل از افعال انسان را فقط بر اين اساس که تا چه حد در کاميابي جامعه نقش داشتهاند قابل ارزيابي ميدانند. براساس آموزههاي اين مکتب اخلاقي، يک تابع رفاه اجتماعي معرفي ميشود و معيار فعاليتهاي اقتصادي و زيست محيطي قرار ميگيرد. از اين تابع اجتماعي، در تحليلهاي بين نسلي استفاده شده است. بنابراين، توجه به محيط زيست و حفظ گونههاي حيواني و گياهي تا جايي که تأمين کنندة منافع جامعهاي باشد که انسان در آن زندگي ميکند در صدد حفظ آن برميآيد (پرمن، 1382، ص 50 – 66).
در مقابل، مکتب «آزاديخواه» حقوق انساني را ذاتاً متعلق به تك تك افراد ميداند و معتقد است: مفاهيمي همچون «حقوق اجتماعي» و «حق جمعي» و «حق گروهي» بيمعناست. يکي از فلاسفة معاصر مکتب «آزادي خواه» رابرت نوزيک (1974) است. کار نوزيک متأثر از افکار آدام اسميت و جان لاک است. نکتة اصلي در بحث نوزيک، آزادي عمل است. طبق نظر او، توزيع زماني عادلانه است که نتايج حاصل از آن کاملاً حاكي از انتخابهاي آزادانه باشد، نه چيز ديگر. نتيجة تفکر مکتب «آزاديخواه» اهميت داشتن منافع فرد است و به لحاظ اينکه افراد غالباً به آيندة دور خود توجه ندارند، بهويژه آنکه محيط زيست نيز آثار خود را در فاصله زماني که دورتر از يک نسل است نشان ميدهد، انگيزهاي براي حفظ آن وجود ندارد (همان).
نظام اخلاقي مبتني بر انسان محوري لاك و هيوم، كه در قرن شانزدهم و هفدهم شكل گرفت، اعتقادات مذهبي و رويكرد ماوراي طبيعي به عالم و جهان هستي را تحت تأثير قرارداد. در اين فضاي انسانگرايانه، طبيعت تحت حاكميت مطلق انسان قرار ميگيرد؛ چنانكه توماسهابز به دليل تأثيرپذيري از تحولات و پيشرفتهاي چشمگير در علوم طبيعي، نيازي به حضور اراده و مشيت خدا و دخالت او در امور فردي و اجتماعي نميبيند و نظام طبيعي را تنها منشأ ارزش و غايت امور بشري و طراح زندگي او ميداند (همان).
ب. رويکرد فلسفه اخلاقي طبيعتگرا
با گذشت زمان و تحول در انديشه و مباني فلسفي - اخلاقي جوامع گوناگون، نوع نگرش و رفتار با محيط زيست نيز دگرگون شده است.
برعکس انسانگرايي، در نظام طبيعتگرا، امتياز و يا تقدم جوهر و شخصيت وجودي انسان بر ساير موجودات رد شده، اخلاق فقط با ملاحظة برخي نظامهاي طبيعي شامل اجزاي حياتي و غير حياتي قابل تعريف است. آلدو لئوپولد در اين باره، مطلبي ميگويد که ميتوان آن را موضع بسياري از طرفداران محيط زيست نيز دانست:
فقط چيزي حق است که گرايش به زيبايي، کمال و پايداري حيات اجتماعي داشته باشد. در غير اين صورت، آن چيز باطل و غيرواقعي است (پرمن، 1382، ص46، به نقل از: آلدولئوپولد، 1949م، ص262).
واتسون (1979) يکي از نويسندگان مکتب «طبيعتگرا»، اصل مورد توجه کانت را مبني بر اينکه احترام به انسان ضروري است، با استفاده از اصل «واکنش متقابل»، به حيوانات رده بالا و باهوش تعميم داده است. گودپاستر (1978) با طرح اينکه تعهدات انسان نسبت به ساير حيوانات گسترش يافته است، نتيجه گرفت هر موجودي در عالم هستي جداي از زنده بودن، داراي حقوقي است که بايد از سوي ديگران رعايت شود. هانت (1980) اين موضوع را به همة موجودات گسترش داد و گفت: تمام موجودات هستي، اعم از زنده و مرده، با روح و بدون روح، داراي حقوق ذاتي هستند (پرمن، 1382، ص46 - 49). معمولاً بومشناسان افراطي، که هرگونه تصرف در طبيعت را منع ميکنند، داراي چنين بينشي هستند.
جمعبندي و نقد مکاتب اخلاقي زيست محيطي
اشکال اساسي بر مکتب «انسانگرا» اين است که با محور قرار دادن انسان و اصالت نفع او، چه به صورت نفع شخصي و چه در قالب اجتماع، تسلط انسان بر طبيعت و تخريب محيط زيست را به قيمت رفاه بيشتر انسان تجويز کرده و نقش اخلاق را در اين تصميمگيري ناديده گرفته است، در حالي که ويلسون نيز ميگويد: «سرشت انساني داراي دو چهرة منفعتطلبانه و نوعدوستانه است. اين در حالي است كه تحليلهاي اقتصادي منحصراً بر جنبههاي منفعتطلبانه تأكيد ميكند (Wilson, 2000, 9. 75).
مشکل ديگر اين تفکر انهدام بنيادهاي مبتني بر توجه به رابطة انسان با خداست كه تقريباً در همة اين مكتبها ناديده گرفته شده است. در حقيقت، انسان با قطع رابطه خويش با خدا و خالق هستي، روابط هماهنگ خود با ساير مخلوقات وكل عالم وجود را نيز با مشكل مواجه كرده است. انسان با اين نگرش، در پي استيلاي بر طبيعت است و شايد در كوتاه مدت و از نظر ظاهري، بتواند به اين آرزو دست يابد كه تا حد زيادي هم در اين زمينه موفق شده است. اما انسان عصر حاضر بايد توجه داشته باشد كه طبيعت هوشمند نيز براي بقا و تعادل خويش، از قانون و سنت خلقت پيروي ميكند و تمامي نيروهايش را بسيج كرده، با انسان به مقابله برخواهد خاست. طرفداران محيط زيست نيز، که براساس فلسفة اخلاقي طبيعتگرايانه، توجه بيشتري به محيط زيست و گونههاي زيستمحيطي دارند، علاوه بر آنکه در برخي از جهات راه افراط در پيش گرفتهاند، خداوند را از رفتار انسان كنار زدهاند و همين علت اصلي موفق نبودن ايدههاي متعادل آنان است. اين در حالي است كه مكتب اخلاقي مبتني بر دين و بهويژه دين اسلام، از ظرفيت بالايي براي كاهش بحران و كاهش تخريب محيط زيست برخوردار است.
نظام اخلاقي محيط زيست در اسلام
با توجه به اهميتي که همة اديان به اخلاق و ارزشهاي اخلاقي دادهاند، ميتوان به روشني دريافت که نگاه خاصي در اين اديان به محيط زيست وجود دارد. دين اسلام نيز به عنوان يک نظام هماهنگ، براي همة نيازهاي انسان برنامه دارد و بهطور طبيعي، براساس مباني فلسفي، کلامي و اخلاقي هماهنگ، مرتبط با هم براي حفظ و ارتقاي محيط زيست، از برنامهاي منسجم و هماهنگ برخوردار است و برخلاف برخي اديان شرقي، نه اجازه مىدهد بشر طبيعت را به علت عظمت آن، خداى خويش بداند و در مقابل آن به سجده بيفتد، و نه آن را موجودى فاقد روح بداند، بلكه مظاهر طبيعت را آيه (فصلت: 37) و كلمة خداوند و موجوداتى داراى شعور نسبى، كه تسبيحگوى خداوندند (جمعه: 1)، معرفى كرده است و انسانها را به پرستش خالق آنها مىخواند.
در ادامه، پس از بررسي مباني نظام اخلاقي محيط زيست در اسلام به بيان اهداف و راهکارهاي اسلام براي تحقق اين اهداف ميپردازيم.
مباني نظام
نظام اخلاقي محيط زيست در اسلام بهطور عمده بر مبناي ديدگاههاي پايهاي اسلام به انسان و طبيعت استوار است.
يک. جايگاه انسان: در مکتب اسلام، انسان نه موجودي است داراي ارزش مطلق که همه چيز فداي او شود و در خدمت او باشد و نه موجودي بيارزش و بيمقدار که به او بياحترامي روا باشد. براساس آموزههاي اسلام، ميتوان صفات ذيل را براي انسان برشمرد:
الف. انسان مخلوق خداوند و تحت اشراف اوست و به تعبير ديگر، خداوند خالق، رب و محيط بر انسان است (انفال: 47).
ب. انسان جانشين (بقره: 30) و امانتدار خداوند (احزاب: 72) است.
ج. انسان از سوي خداوند تکريم شده و از کرامت ذاتي بر خوردار است (اسراء: 70).
د. انسان از وجدان اخلاقي برخوردار است (الشمس: 8-9).
دو. جايگاه طبيعت: نظام اخلاقي اسلام به طبيعت نيز نگاهي متعادل دارد؛ نه راه افراط پيموده و آن را مسجود انسان ميداند و نه به آن بيتوجهي كرده و آن را موجودي طفيلي و در خدمت انسان دانسته است. اسلام طبيعت را به مثابة آيات الهي و نشانههايي براي شناخت خالق هستي معرفي ميکند و براي آن ملکوت قايل است (يونس: 101؛ فصلت: 53؛ سبأ:9؛ عنکبوت: 44؛ جاثيه: 5؛ انعام: 75). بر اين اساس، ميتوان صفات ذيل را براي طبيعت ذکر کرد:
1. طبيعت حياتبخش به زندگي بشر: نقش طبيعت و منابع زيستمحيطي در حيات و بقاي انسان قابل انکار نيست. جزء جزء عناصر طبيعت از نعمتهاي الهي است که خداوند به انسان ارزاني داشته تا بتواند با استفاده از آنها، راه کمال و سعادت جاويد را طي كند و به کمال وجودي خويش برسد. قرآن در اين زمينه ميفرمايد: «خداوند همان كسي است كه دريا را مسخر شما گردانيد تا كشتي در آن به حركت درآيد و بتوانيد از فضل خدا بهره ببريد و شايد شكر نعمتهاي او را بجا آوريد» (جاثيه: ١٢؛ نحل: 14).
2. طبيعت موجودي هوشمند: در جهانبيني الهي، جهان طبيعت موجودي هوشمند و داراي حيات بوده و قوانيني بر آن حاکم است که در صورت تخطي انسان از آنها، زمينة هلاکت او را فراهم ميآورد. علّامه طباطبائي درتوصيف اين هوشمندي ميفرمايد: انسان در مسير زندگياش و در سير به سوي سرمنزل سعادت، با ساير اجزاي عالم ارتباط كامل دارد و در صورتي که حركاتش سازگار با آن موجودات باشد آنها نيز سازگار با او خواهند بود و بركات آسمان به سويش سرازير خواهد شد، و در صورت ناسازگاري، رفتاري ناسازگار با او داشته، در نابود ساختن او سعي خواهد كرد، مگر اينكه دست از فساد و گناه بردارد (طباطبائي، بيتا، ص 195 - 197).
3. طبيعت امانت در دست انسان: همانگونه که در معرفي انسان بيان شد، او امانتدار خداوند است. بر اين اساس، طبيعت و مواهب آن نيز از سوي خداوند به صورت امانت در اختيار انسان قرار داده شده است و انسان نميتواند در اين امانت تصرفي کند که مخالف رضايت صاحب امانت باشد.
در مکتب اسلام، مالک حقيقي همة موجودات خداوند است و اين مالکيت را بنا به مصالحي در اختيار انسان قرار داده است. اما اين در اختيار گذاشتن بهطور مطلق و رها نيست، بلکه انسان امانتدار خداوند است و بايد در رفتار خود با محيط زيست و استفاده از منابع طبيعي و زيستمحيطي اصول امانتداري را رعايت نموده، با آنچه به عنوان امانت به او سپرده شده است رفتاري حكيمانه و امينانه داشته باشد. آية شريفه «آتوهم من مال الله و ...» (نساء: 5) و «وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ» (حديد: ٧) گواه بر اين مطلب است.
اهداف نظام
در نظام اخلاقي اسلام، هدف نهايي رساندن انسان به جايگاه منيع عبوديت خداوند است (ذاریات: 65). اين نظام هماهنگ با ساير خرده نظامها، با داشتن مباني متقن برگرفته از آموزههاي ديني، به گونهاي رفتار انسان را جهت ميدهد که از طريق رسيدن به اهداف واسطهاي بتواند به اين هدف نهايي برسد. برخي از اين اهداف عبارت است از:
حفظ محيط زيست: در نظام اخلاقي اسلام، با توجه به جايگاه طبيعت و مواهب طبيعي، حفظ اين مواهب يکي از اهداف اساسي است و از کساني که به تخريب محيط زيست ميپردازند به عنوان فسادکنندگان در روي زمين ياد شده است (بقره: 205).
ارتقاي محيط زيست: در اين نظام، تنها به حفظ محيط زيست بسنده نشده، بلكه سفارشهاي فراواني به آباد ساختن زمين شده است و راههاي تشويقي نيز براي تحقق اين هدف در نظر گرفته شده که از جمله، ميتوان به احياي زمينهاي موات اشاره کرد که براي آباد کننده مالکيت آن را در نظر گرفته است (حر عاملی، 1409ق، ج 25، باب اول از کتاب احیای موات).
عدالت درون نسلي و بين نسلي: در نظام اخلاقي انسان، مواهب طبيعي براي رفاه همة انسانها قرار داده شده و هدف از خلقت اين مواهب آن است که بستر مناسبي براي انسان فراهم کند تا بتواند به سوي هدف نهايي طي مسير کند. بر این اساس افرادي که با تکاثر و استفادة ناروا از اين نعمتها، ديگران را محروم کنند برخلاف این اصل رفتار میكنند (بقره: 29؛ لقمان: 20).
راهکارهاي حفظ محيط زيست در نظام اخلاقي اسلام
نظام اخلاقي اسلام منفک از ساير ابعاد اسلام نيست و همراه و هماهنگ با نظامهاي اعتقادي، اقتصادي و مانند آن، پي رساندن انسان به قلة سعادت و بندگي خدا است. براي رسيدن به اين هدف، همة زمينههاي لازم، اعم از عقل و فطرت - به عنوان رسول باطني در کنار پيامبران به همراه کتاب راهنماي زندگي - را در اختيار او گذاشته است. در اين نظام، هرگاه آدميان به اين تعاليم گوش جان سپرده، بدان عمل كنند و راه و رسم بندگى و خليفةاللهى را بپمايند و با امانتى كه خداوند در اختيارشان قرار داده است، براساس رهنمودهاى ارائه شده از جانب دين عمل كنند، مشكلات فراوان زيستمحيطى كه اكنون با آن مواجهيم رخت برمىبندد؛ مثلاً، هر گاه انسانها حقوق يكديگر را رعايت كنند و در بهرهبردارى از مواهب طبيعت راه اعتدال در پيش گرفته و دست از زيادهطلبى، حرص، اسراف و اتلاف بردارند، همين دنياى خود را همچون بهشت مىيابند. با وجود اين، علاوه بر اينكه جهتگيرى اديان الهى رساندن انسان به نقطة اوج كمال و انسانيت است، براى پرهيز از غير واقعگرايى، راهكارهايى در متن دين ديده شده تا جوامع در هر سطحى از ايمان به خداوند و عمل به فرامين و رهنمودهاى دينى كه باشند، بتوانند محيطى سالم داشته باشند و از تجاوز انسانهاى متخلف جلوگيرى كنند.
تعاليم الهى در اين زمينه، دو دستهاند: برخى از اين تعاليم به منظور حفظ حداقلهاى لازم، به عنوان تكاليف الزامى تشريع شده و حتى سازوكارهايى نيز براى ضمانت اجراى آنها پيشبينى گرديده است. دستة ديگر با عنوان رهنمودهاى اخلاقى و به منظور حركت به سوى جامعة مطلوب خداوند، طراحى شده است. از جهت ديگر نيز بعضي از آموزهها براي تعيين وظيفة فردي بوده و بعضي نيز با نگاه کلان، تعيين كنندة وظايف اجتماعي است.
يک. آموزههاي فردي
الف. تکاليف الزامي: آموزههاي الزامي اگرچه در حوزة اخلاق مصطلح قرار نميگيرند، ولي چون حداقلهاي لازم را دربارة محيط زيست بيان ميکنند، به آنها اشاره شده است. در اينجا، فقط فهرستي از آنها ارائه ميشود:
- اجتناب از ظلم (بقره: 272 و 279)؛
- اجتناب از ضرررساني و اتلاف منابع عمومي (حر عاملي، 1409ق، ج 25، باب 12 از كتاب احياء الموات، ح 1 و 3)؛
- اجتناب از اسراف (انعام:141؛ اسراف: 31)؛
- نهي از فساد روي زمين (بقره: 205).
ب. رهنمودهاي تشويقي (اخلاقي): جهتگيري اين رهنمودها تربيت انسان است، خود او را به نگهداري از محل زندگياش وادارد و چنين روشي در عمل هم موفقتر بوده است. به همين سبب، آيات و روايات زيادي با اين نگرش وجود دارد که به بعضي از آنها، از باب نمونه اشاره ميشود:
الف) در برخي آيات، به انسان يادآوري شده که او خليفة خداوند بر روي زمين است و زمين و مواهب زيستمحيطي آن به امانت دراختيار او قرار گرفته و از او خواسته شده به آبادى امانتى كه در به او سپرده شده است - يعنى زمين و مظاهر آن - بپردازند و آن را از هرگونه گزند و تباهى حفظ كند: «هُوَ أَنشَأَكُمْ مِنْ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا» (هود: 61).
ب) روايات فراواني دربارة تأکيد دين بر نظافت (اعم از شخصي، منزل و محيط) وارد شده و حتي نظافت از اصول و نشانههاي ايمان ذكر گرديده است. علاوه بر اين، خداوند عبادات خود را نيز با نظافت قرين ساخته است (مجلسي، 1403ق، ج 63، ص 364 و ج 78، ص 2). همچنين در روايتى از امام صادق، آمده است: «زندگى بدون داشتن سه چيز بر انسان گوارا نيست: هواى تميز، آب فراوان و گوارا، و زمين حاصلخيز» (همان، ج 75، ص 234).
روشن است كه موارد مزيور از مصاديق بارز محيط زيست سالم و در نتيجه، داشتن زندگى با نشاط است.
ج) در روايات فراواني، به حفظ راهها، آبها و ساير اماکن عمومي توجه داده شده و از هرگونه آسيبرساندن به اين ثروتها نهي شده است و از کساني که در اين راه تلاش ميکنند، تمجيد شده است؛ از جمله، براساس روايت پيامبر اكرم، «هر كس از راه مسلمانان، چيزى را كه موجب رنجش رهگذران است، برطرف كند خداوند اجر خواندن 400 آيه از قرآن برايش ثبت مىكند كه هر طرف آن ده حسنه دارد» (نوري طبرسي، 1407ق، ج 12، باب 19، ح 3، ص 385).
به همين سبب امام سجاد هر گاه كلوخى را در راه مىديدند از مركب پياده ميشدند و آن از سر راه برمىداشتند (همان، ح 4).
از سوي ديگر، کساني که مسير مردم را آلوده کرده يا مانعي در آن ايجاد کنند سرزنش شدهاند. رسول گرامى اسلام ميفرمايند:
«سه گروهند كه در اثر كار خود، از سوي خداوند لعنت شدهاند: (الف). كسانى كه اماكن عمومى، سايهبانها و محل پياده شدن مسافران را آلوده كنند. (ب). كسانى كه آب عمومى (آب نوبتى) را غصب كنند. (ج). كسانى كه سد معبر كرده، مانع عبور عابران شوند (حر عاملي، 1409ق، ج 1، ص 325).
در روايت ديگري، امام صادق از قول پدرانشان نقل ميکند: «پيامبر اکرم از قضاي حاجت در کنار چاه آب آشاميدني، نهر آب و يا زير درخت ميوه نهي کردند» (همان).
د) در روايات زيادي، مسلمانان به درختکاري، زراعت و ساير فعاليتهايي تشويق شدهاند که به نحوي در طراوت و سرسبزي محيط مؤثرند؛ از جمله، در روايتي از پيامبر اکرم آمده است: «مسلماني كه نهالي بكارد يا زراعتي بهعمل آرد و از آن، انسان، پرنده يا حيواني استفاده كند، در نامة عملش ثواب صدقه نوشته ميشود» (نوري، 1407ق، ج 13، 460، ح 3). و نيز فرمودهاند: «کسي که درخت ميوهاي بکارد خداوند به اندازة ثمر آن به او اجر ميدهد» (همان، ح 4).
در روايت ديگري، پيامبر اکرم مسلمانان را به درختکاري و آبادسازي محيط زيست، حتي در هنگام برپايي قيامت، تشويق کردهاند: «هرگاه نهال خرمايي براي كاشتن در دستتان بود و قيامت برپا شد، اگر قادر به كاشت آن تا وقوع قيامت بوديد، آن را بكاريد» (همان، ح 5).
امام صادق نيز زراعت و کشاورزي را از محبوبترين اعمال دانسته و فرمودهاند: «تمامي پيامبران غير از ادريس، که شغل خياطي داشت،کشاورز بودند» (همان، ص 461، ح 3).
ه ) نهادينه ساختن فرهنگ آيندهنگري و و خروج از پيلة خودنگري در روايات، فراوان به چشم ميخورد. رواياتي که انسانها را به عمران و آبادي زمين تشويق ميکند (هود: 61)؛ تشويق به باقي گذاشتن ارث و به فکر آينده فرزندان بودن (کلینی، ج 5، ص 66)؛ و تشويق به وقف و صدقات جاريه (حر عاملی، ج 13،ص 294) از اين قبيل هستند. بهطور طبيعي، چنين فرهنگي تدبير نسبت به آيندة محيط زيست را نيز به همراه دارد و بر خلاف اتهامي است که برخي از بومشناسان به دينمداران ميزنند و ميگويند: دينداران با موقتانگاري دنيا، در صدد آباداني آن نيستند!
دو. آموزههاي اجتماعي
دين اسلام مکتبي است اجتماعي، و بخش قابل توجهي از تعاليم آن نيز با نگاه کلان و قرار داشتن فرد در اجتماع تشريع شده است. اصولاً مهمترين فلسفة دولت اسلامي و اينکه پيامبر اسلام خود در اولين فرصت اقدام به تشکيل دولت کردند، احکام اجتماعي اسلام است. در ارتباط با مسئله محيط زيست نيز خداوند متعال به احکام فردي اکتفا نکرده و براي اينکه تحقق اين هدف تضمين بيشتري داشته باشد در قالب احکام اجتماعي نيز راهکارهايي ارائه کردهاند. در اين ميان، ميتوان بهطور روشن، به نهاد «امر به معروف و نهي از منکر» اشاره کرد.
امر به معروف و نهي از منکر: از بيانات شارع استنباط ميشود که بسياري از اهداف اجتماعي لازم است در وهلة اول، از طريق خود مردم صورت گيرد و ضمانت اجراي آنها نيز خودشان باشد. تأسيس نهاد «امر به معروف و نهي از منکر»، و يا نهاد «حسبه» و قرار دادن آن در کنار نماز و روزه و به عنوان يکي از فروع دين، شاهد بر اهتمام مکتب بر اين فرايند است. در قرآن، آيات زيادي در اين باره وجود دارد و روايات نيز نسبت به آن فراوان سخن گفتهاند.
نهادينه شدن فرهنگ امر به معروف و نهي از منکر بر تمام مسائل و از جمله، حفظ محيط زيست تأثير زيادي دارد؛ زيرا عموم مردم خود را در آن سهيم خواهند دانست و انگيزة فراواني براي انجام آن پيدا خواهند كرد و نوعي نظارت عمومي بر چگونگي استفاده از منابع و حفظ محيط فراهم خواهند آورد.
ناگفته نماند که گرچه امر به معروف و نهي از منکر از واجبات محسوب ميشود، ولي تشويق به انجام اين واجب و بهويژه فرهنگسازي آن را ميتوان از موارد اخلاقي به شمار آورد. علاوه بر آن، در برخي از واجبات، که ضمانت اجرايي حکومتي در آنها وجود ندارد و انجامشان بستگي به ايمان افراد و زمينههاي دروني آنان دارد، ميتوان تشويق به انجام آنها را از مسائل اخلاقي دانست، هرچند فقه هم از جنبة ديگر در آنها وارد شده است.
نتيجهگيري
نظام اخلاقي مبتني بر انسانمحوري با نفي اعتقادات مذهبي و رويكرد ماوراي طبيعي به عالم و جهان هستي، طبيعت را تحت حاكميت مطلق انسان قرار داده است. انسان با تحولات و پيشرفتهاي چشمگير در علوم طبيعي، نيازي به حضور اراده و مشيت خدا و دخالت او در امور فردي و اجتماعي نميبيند و نظام طبيعي را تنها منشأ ارزش و غايت امور بشري و طراح زندگي او ميداند. در مقابل، نظام اخلاقي طبيعتگرا نيز به دليل آنکه ميخواسته است مشکل را از همان زاويه حل کند، راه به جايي نبرده و دچار افارط و تفريط شده است.
يكي از مشكلات اساسي مکاتب اخلاقي انسانمحور و طبيعتگرا انهدام بنيادهاي مبتني بر توجه به رابطة انسان با خداست. در حقيقت، انسان با قطع رابطة خويش با خداي خالق هستي، روابط هماهنگ خود با ساير مخلوقات وكل عالم وجود را نيز با مشكل مواجه كرده است.
در مقابل، نظام اخلاقي اسلام از ظرفيت بالايي براي كاهش بحران و كاهش تخريب محيط زيست برخوردار است. هدف اساسي اين نظام تغيير در نگرش انسان است نسبت به آنچه در اختيار دارد تا به اين فهم و ادراک عميق برسد که او امانتدار است و امكانات و منابع طبيعي و زيستمحيطي را كه براساس مصالحي در اختيارش قرار داده شده، فقط در جايي ميتواند استفاده کند که مالک حقيقي آن اجازه ميدهد و همة ابعاد فردي، اجتماعي ،انساني و غير انساني استفاده از منابع زيستمحيطي را بايد در نظر بگيرد. درنتيجه، حق ندارد با طبيعت رفتارهايي داشته باشد كه منجر به تخريب آن ميشود.
در اين نظام، علاوه بر اهتمام به تصحيح اعتقادات انسان و تقويت ايمان او، به گونه اي که بهطور طبيعي و خودکار اين مهم را انجام دهد، رهنمودهاي اخلاقي فراواني در جهت تربيت انسان وارد شده است که در ساية آن، نهتنها دست خود را به تخريب محيط زيست نميآلايد، بلکه خود و ديگران را به ارتقاي سطح آن ترغيب ميکند.
رعايت اصول مطرح در قرآن مانند دوري از اسراف و تبذير، رعايت ميانهروي و تعادل و قناعت، و نهي از فساد در زمين، بهرهبرداري و حفاظت از محيط زيست را در مسير منطقي و انساني قرار ميدهد.
- نهجالبلاغه، 1376، ترجمة سيدجعفر شهيدي، تهران، علمى و فرهنگى.
- بارو، كريستفرجي، 1380، اصول و روشهاي مديريت محيط زيست، ترجمه مهرداد اندرودي، تهران، كنگره.
- بنسون، جان، 1382الف، اخلاق زيست محيطي، ترجمة محمدمهدي رستميشاهرودي، تهران، سازمان حفاظت از محيطزيست.
- ـــــ ، 1382ب، اخلاق زيستمحيطي مقدمات ومقالات، ترجمة عبدالحسين وهابزاده، مشهد، جهاد دانشگاهي.
- پرمن راجرز، يوما و مك گيل، ري جيمز، 1382، اقتصاد محيطزيست و منابع طبيعي، ترجمة حميدرضا ارباب، تهران، ني.
- ترنر، آر. ك و باتمن، دى. پيرس، اى، 1374، اقتصاد محيطزيست، سياوش دهقانيان و ديگران، مشهد، دانشگاه فردوسى.
- جوادي آملي، عبدالله، 1386، اسلام و محيطزيست، قم، اسراء.
- حر عاملي، محمدبن حسن، 1409ق، وسائلالشيعه، قم، مؤسسه آلالبيت(ع).
- دیرباز، عسگر و حسن دادگر، 1380، نگاهی به اسلام و توسعه پایدار، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.
- سعدالدين، محمدمنير، بيتا، «محيطزيست و مسؤوليت انسان»، فرهنگ جهاد، ش4.
- سن، آمارتيا، 1377، اخلاق و اقتصاد، ترجمة حسن فشاركي، تهران، شيرازه.
- شوماخر، اى. اف، 1372، كوچك زيباست، ترجمة على رامين، تهران، سروش.
- صانعپور، مريم، 1382، فلسفة اخلاق و دين، تهران، آفتاب توسعه.
- صدرالمتالهين، 1981م، الحكمة المتعاليه، چ دوم، بيروت، دارالاحياء التراث العربي.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، بيتا، الميزان في تفسير القرآن، قم، منشورات جماعه المدرسين في الحوزه العلميه.
- فراهانيفرد، سعيد و يوسف محمدي، 1388، «مباني اخلاقي محيطزيست از نگاه اقتصاد متعارف و قرآن»، قبسات، ش53، ص 179ـ208.
- ـــــ ، 1384، سازگاري بهرهبرداري از منابع طبيعي با توسعه پايدار در اسلام، پاياننامه دکتري، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
- فيض کاشاني، ملامحسن، 1356، تفسير صافي، چ دوم، قم، الهادي.
- متقي هندي، حسامالدين، 1397ق، کنزالعمال، بيروت، مکتبة التراث الاسلامي.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بيروت، مؤسسه الوفاء.
- محقق داماد، مصطفي و ديگران، 1386، «ماهيت و ديدگاههاي اخلاق زيستمحيطي با تأكيد بر ديدگاه اسلامي، اخلاق در علوم و فناوري، ش1و2 ص59 - 72
- محمدي ري شهري، محمد، 1416ق، ميزان الحکمة، قم، دارالحديث.
- مطهرى، مرتضى، 1366، سيري در نهجالبلاغه، چ چهارم، قم، صدرا.
- نصر، سيدحسين، 1379، نياز به علم مقدس، حسن ميانداري، قم، طه.
- نوري طبرسي، ميرزاحسين، 1320ق، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسة آلالبيت لاحياءالتراث.
- هات، جان اف، 1382، علم و دين، ترجمة بتول نجفي، قم، كتاب طه.
- يوسفى، احمدعلي، و ديگران، 1379، ماهيت و ساختار اقتصاد اسلامى، تهران، مؤسسة فرهنگى دانش و انديشه معاصر.
- Sara Bruhn - Tysk, Mats Eklund, 2002, "Environmental impact assesment - A tool for sustainable development", Environmental Impact Assesment Review" V 22, P. 129-144.
- Wilson, james Q, 2000, "Two Cheers for capitalism", The Public Interst, No.139, P. 72-87.